از همه چی و همه جا

هر چی رو که فکر می کنم جالبه می نویسم هر کی دوست نداره نخونه انتقاد کردن کار منه اگه خوشتون نمیاد مشکل من نیست

از همه چی و همه جا

هر چی رو که فکر می کنم جالبه می نویسم هر کی دوست نداره نخونه انتقاد کردن کار منه اگه خوشتون نمیاد مشکل من نیست

نیازمند

وقتی صفحه نیازمندیهای روزنامه رو باز میکنیم، در بعضی از صفحات مثل راننده، پیک موتوری یا... با جمله جوانی تحصیل کرده با ظاهری آراسته و روابط عمومی قوی زیاد به چشم میخوره. من کارشناس ارشد کامپیوتر هستم و الانم دارم حقوق میخونم. به خاطر یک سری مشکلات فعلا موقتی تا اوضاع و احوالم رو به راه بشه از طرف یک آژانس در یک اداره نیمه دولتی  به عنوان راننده با ماشین خودم کار میکنم. چند روز پیش به طور اتفاقی ازم راجب کار قبلیم و تحصیلاتم سوال کردند، منم فکر کردم که اگه شرایطمو بدونند یک فرجی میشه و شاید کار دیگه ای اونجا برام درست بشه و استخدامم میکنن. که کاش زبونم لال میشد و نمی گفتم که کجا کار میکردمو مدرکم چیه. چون باعث شد از همین یه لقمه نون خردنم افتادم. رییس اداره تا فهمید، با آژانسی که منو معرفی کرده بود تماس گرفت و گفت چون تحصیل کرده است ما رومون نمیشه به اون کار بگیم و به جای من یه کم سواد تر بفرستند. منم هرچی گفتم که بابا مدرکم تو سرم بخوره اصلا شما منو بی سواد فرض کن، نشد که نشد. بلاخره ما نفهمیدیم، تحصیلاتو مرتب و تمیز بودن خوب یا بد؟! ببخش پر حرفی کردم. لطفا اگه خواستی این مطلبو تو وب بزاری اسم و مشخصاتمو عوض کن و هر محافظه کاری لازمه انجام بدید تا شب عیدی بیکار که شدیم هیچ زندان سیاسی نشیمو بفرستنم اونجا که عرب نی میندازه

ای روزگار

دیدی آن قهقهه کبک خرامان حافظ
که ز سر پنجه شاهین قضا غافل بود   

 

 

این عکس مربوط به دوره اول مجلس شورای اسلامی است ، خنده هاشمی رفسنجانی در برابر کتک خوردن اعضای نهضت آزادی دکتر معین فر و دکتر صباغیان به وضوح مشخص هستند.

تابعیت آمریکا

پیرزن ایرانی از ایران به آمریکا میاد و میخواد شهروند آمریکایی بشه. پیرزن نوه اش را با خودش برمیداره تا اونو به امتحان شهروندی
 ( امتحانی که باید قبل از تبعیت بده ) ببره.مامور مهاجرت به زن ایرانی میگه که باید به 4 سوال ساده درمورد آمریکا جواب بده
 اگه درست جواب بده او یه شهروند آمریکایی میشه.

پیرزن میگه : باشه ، اما من انگلیسی نمیتونم حرف بزنم نوه ام رو با خودم میارم.
مرده میگه باشه ، بزار اون برات ترجمه کنه. اولین سوال شما اینه که :
1) پایتخت آمریکا کجاست؟
نوه ی پیرزن به پیرزن میگه : من دانشگاه تو کدوم شهر آمریکا بودم؟
پیرزن میگه : " واشنگتن "

درست بود حالا سوال دوم :
2 ) روز استقلال آمریکا کی است؟
نوه ش میگه : نیومن مارکوس کی حراج داره؟
مادربزرگش میگه : "4 جولای "

درسته ، حالا سوال سوم:
3 ) امسال چه کسی نامزد ریاست جمهوری آمریکا بود اما شکست خورد؟
نوه به مادربزگش میگه : اون مرتیکه معتاد که با دخترت عروسی کرد کجا باید بره؟
پیرزن میگه : " توگور "

واو ، شگفت آوره! حالا سوال آخر:
4 ) در حال حاضر چه کسی رئیس جمهور آمریکاست؟
نوه ش این جور ترجمه میکنه : از چیه جورابای پدربزگ بدت میاد؟
مادربزگش میگه : " بوش "
اکنون پیرزن یک شهروند آمریکایی شده!!!

بازیگر

مرد هر روز دیر سر کار حاضر می شد، وقتی می گفتند : چرا دیر می آیی؟*

*جواب می داد: یک ساعت بیشتر می خوابم تا انرژی زیادتری برای کار کردن داشته
باشم، برای آن یک ساعت هم که پول نمی گیرم !*

*یک روز رئیس او را خواست و برای آخرین بار اخطار کرد که دیگر دیر سر کار نیاید
. . .*

------------------------------

* ** مرد هر وقت مطلب آماده برای تدریس نداشت به رئیس آموزشگاه زنگ می زد تا
شاگرد ها آن روز برای کلاس نیایند و وقتشان تلف نشود*

*یک روز از پچ پچ های همکارانش فهمید ممکن است برای ترم بعد دعوت به کار نشود .
. .*


------------------------------

*مرد هر زمان نمی توانست کار مشتری را با دقت و کیفیت ، در زمانی که آنها می
خواهند تحویل دهد، سفارش را قبول نمی کرد** و عذر می خواست*

*یک روز فهمید مشتریانش بسیار کمتر شده اند . . .*


------------------------------

*مرد نشسته بود . دستی به موهای بلند و کم پشتش می کشید*

*به فکر فرو رفت . . .*

*باید کاری می کرد . باید خودش را اصلاح می کرد !*

*ناگهان فکری به ذهنش رسید . او می توانست بازیگر باشد :*

*از فردا صبح ، مرد هر روز به موقع سرکارش حاضر می شد، کلاسهایش را مرتب تشکیل
می داد، و همه ی سفارشات مشتریانش را قبول می کرد!*

*او هر روز دو ساعت سر کار چرت می زد!*

*وقتی برای تدریس آماده نبود در کلاس راه می رفت، دستهایش را به هم می مالید و
با اعتماد به نفس بالا می گفت: خوب بچه ها درس جلسه ی قبل را مرور می کنیم !!!*

*سفارش** **های** **مشتریانش** را قبول می کرد اما زمان تحویل بهانه های
مختلفی می آورد تا کار را دیرتر تحویل دهد: تا حالا چند بار مادرش مرده بود، دو
سه بار پدرش را به خاک سپرده بود و ده ها بار به خواستگاری رفته بود . . .*

*حالا رئیس او خوشحال است که او را آدم کرده ، مدیر آموزشگاه راضی است که استاد
کلاسش منظم شده و مشتریانش مثل روزهای اول زیاد شده اند!!!*

*اما او دیگر با خودش «صادق » نیست.*

*او الان یک بازیگر است . همانند بقیه مردم

متفرقه از همه جا

تقصیر خودمونه که بهشون رو دادیم

اومده سر کلاس میگه هفته بعد کلاس تشکیل می‌شه حضور غیاب هم می‌کنم

اینقدر حضور غیاب کن تا جونت در آااااد

 

ببین استاد جون، امروز هم که اومدم کلاس خیلی‌ لطف کردم، دیگه پر رو نشو !!

دیگه انشاالله تو اردیبهشت میبینمت!

عیدت هم مبارک

 

 

**********************

  

دیروز زنگ زدیم این شرکت های خدماتی که دوتا کارگر بفرستند بیان کمک کنند به خونه تکونی عید. اونا هم دو تا خانوم جوان فرستادند که شهرستانی و دانشجوی حقوق یه دانشگاه دولتی تو تهران بودند

 

 

درود به غیرت و شرف این دو دختر

 

 

**********************

  

 به طرف می گم ژاپن زلزله اومده نزدیک ٩ ریشتر !
میگه : آخی بیچاره ها دم عیدی گناه دارن که

دلسوزیه داریم!!!؟

 

********************

 

تفریح سالم و بی دردسرمون شده خواب ؛ نه گیر میدن و نه مجوز میخواد

 

********************* 

به وزیر آموزش و پرورش میگن 28 اسفند تعطیله ؟!! میگه ما که نمی تونیم تعطیل کنیم ولی خود دانش آموزا میدونن چه کنن !!!!!!!! مملکته داریم ؟ 

 

*********************

 

تو کلاس آموزش ازدواج یه فیلم گذاشتن میخوان بگن اول با نوازش شروع کنید بعد نشون میدن یارو داره دست میکشه رو میز! سکانس آخرشم چار تا پایه میز رو هواست! خب مجبورین فیلمش رو بسازین؟

 

*********************

  

کریسمس میبینی همه حرف از بابا نوئل میزنن و میگن که بابا نوئل برامون کادو میاره در حالی که میبینی عمو نوروز با یدونه دایره زنگی تو خیابونای شهر میگرده و از مردم گدایی میکنه

 

 **********************

یه باک شیر موز بزنیم بیست تومن ارزونتر در میاد  

*****

خدایا هر جا میریم و ظلمی میبینیم همه میگن ...نگران نباش خدا جای حق نشسته ....! میشه از جای حق پاشی... که حق سر جای خودش بشینه

 

***********************

 

الان 6 ماهه که از طرف ایرانسل برام اس ام اس میاد 12680 تومان دیگه شارژ کنی 420 تومان شارژ بهت میدیم، امروز برام اس ام اس داد 2800 تومان دیگه شارژ کنی بهت 420 تومان شارژ میدیم، شارژ کردم یک ساعت بعدش گفت باید 4800 تومان دیگه شارژ کنی تا بهت بدیم

  

 

پشت چراغ قرمز ماشین پشت سریم دستش رو گذاشته بود رو بوق، تو آینه نگاه کردم یه پیرمرد با کلاه نمدی!! هی زد زد زد... پیاده شدم میگم پدرجان دنده هوایی که ندارم! کجا برم؟ میگه واسه تو بوق نمیزنم واسه چراغ قرمز میزنم سبز شه!! مملکته داریم؟

 

از چی فیلم میگیری؟

هفت‌تیر پیاده می‌شم. گفت نگه می‌دارم برو خرد کن بیار. گفتم من نمی‌کنم این کارو آقا. گفت یعنی چی. گفتم وظیفه‌ی من نیست. گفت خانوم وظیفه‌ی شماست وقتی می‌خوای بیای سوار تاکسی شی اول نگاه کنی ببینی پول خرد داری یا نه. برنمی‌گشت نگاهم کند. گفتم مجلس تصویب کرده؟‌ اگه قرار باشه از صبح سوار هر ماشینی می‌شم خرد بدم باید به جای کیف با خودم گونی وردارم. بدون اینکه سرش را برگرداند دوهزار تومانی را پس داد و گفت به سلامت. نه خردتو خواستیم نه درشتتو. می‌خواست شرمنده‌ام کند؟ یا خودش را در نقش بازیکن ایرانی می‌دید که با بازیکن اسرائیلی وارد رقابت نمی‌شود و مسابقه را واگذار می‌کند؟‌

  

 دوهزار تومانی را گرفتم و گذاشتم تو جیبم و پیاده شدم. در را بستم و یک‌طرف شالم ماند لای در و هر چه کشیدم نیامد. به تقلا افتادم در را باز کنم شال را نجات بدهم که ماشین حرکت کرد و بقیه‌ی شالم از سرم کشیده شد و باهاش رفت. شال قرمزی که از توی مترو خریده بودم دو هزار و پانصد تومان داشت همین‌طور دور می‌شد و بال‌بال می‌زد. فکر کنم راننده به این می اندیشید که : قبل از اینکه عرق فرد خشک شود انتقامت را بگیر

 

 دستم را عین اسرای بعثی گذاشتم روی سرم. زیر پل عابر پیاده‌ی هفت‌تیر بودم و مانده بودم چه کنم. چند نفر دوره‌ام کردند. یکی‌شان کتش را درآورد و گفت خانوم اینو بنداز رو سرت تا نگرفتن ببرنت. گفتم نمی‌شه که آقا. یکی گفت بیا این دستمالو بنداز سرت تا از اونور خیابون برات روسری بخرم. مثل آتشی بودم که می‌خواستند با بیل خاموشم کنند. گفتم نمی‌خوام آقا اگه می‌شه یه دربست بگیرید برم. هفت‌هشت نفری دورم جمع شده بودند و یکی‌دوتاشان داشتند با موبایل ازم فیلم می‌گرفتند. انگار آدم به این لختی تو عمرشان ندیده بودند. گفتم یعنی چی؟‌ از چی فیلم می‌گیری آقا؟ صدایی از پشت سرم گفت همیشه یه زاپاس همرات باشه آبجی. زنی گفت بیا این پلاستیکو بذار رو سرت من برم برات یه شالی روسری‌ای چیزی بگیرم. کیسه پلاستیک دسته‌دار را کشیدم روی سرم و تعداد موبایل‌هایی که به طرفم گرفته شده بود بیشتر شد. دستم را گرفتم جلوی صورتم. مثل کسی که تو لباسش خرابکاری کرده، مثل کسی که یک‌دفعه زیپ شلوارش در رفته یا، قبل از رسیدن به قرار مهمش افتاده توی جوب، تو یک جلسه‌ی رسمی آروغ بلندی زده

 

 تعداد موبایل‌هایی که به طرفم گرفته شده بود بیشتر و بیشتر میشد

قایم باشک دانشمندان

once all the scientists die and go to heaven
They decide to play Hide-n-seek. .
 
روزی همه دانشمندان مردند و وارد بهشت شدند
آنها تصمیم گرفتند تا قایم موشک بازی کنند
 
Unfortunately Einstein is the one who has the den…
He Is supposed to count up to ۱۰۰ …
and then start searching.
 
متاسفانه انشتین اولین نفری بود که باید چشم می گذاشت.
او باید تا ۱۰۰ میشمرد و سپس شروع به جستجو میکرد.
 
Everyone starts hiding except Newton …
 
همه پنهان شدند الا نیوتون …
 
Newton just draws a square of ۱ meter
and stands in it Right in front of
Einstein
 
نیوتون فقط یک مربع به طول یک متر کشید و درون آن ایستاد.
دقیقا در مقابل انشتین.
 
Einstein s
counting…۹۷, ۹۸, ۹۹.۱۰۰
 
انشتین شمرد ۹۷,۹۸,۹۹,۱۰۰
 
He opens his eyes and finds Newton standing in front.
Einstein says Newton s out… Newton s out.
 
او چشماشو باز کرد ودید که نیوتون در مقابل چشماش
ایستاده.
انشتین فریاد زد نیوتون بیرون( ساک ساک) نیوتون بیرون( ساک ساک).
 
Newton denies and says I am not out.
 
نیوتون با خونسردی تکذیب کرد و گفت من بیرون نیستم.
He claims that he is not Newton ..
 
او ادعا کرد که اصلا من نیوتون نیستم.
 
All the scientists come out to see how
he proves that he is not Newton …
 
تمام دانشمندان از مخفیگاهشون بیرون اومدن
تا ببینن اون چطور میخواد ثابت کنه که نیوتون نیست…
 
Newton says I am standing in a square of area ۱m squared.
That makes me Newton per meter squared…
 
نیوتون ادامه داد که من در یک مربع به مساحت یک متر مربع ایستاده ام…
که منو نیتون بر متر مربع میکنه
 
Since one Newton per Meter squared is one Pascal,
I'm Pascal, Therefore Pascal is out……… …
 
از آنجایی که نیوتون بر متر مربع برابر یک پاسکال می باشد
بنابراین من پاسکالم پس پاسکال باید بیرون بره (پاسکال ساک ساک

سؤال امتحان نهایی فیزیک دانشگاه کپنهاگ

سؤال امتحان نهایی فیزیک دانشگاه کپنهاگ
چگونه می‌توان با یک فشارسنج ارتفاع یک آسمان‌خراش را محاسبه کرد؟
 

پاسخ یک دانشجو :

 
" یک نخ بلند به گردن فشارسنج می‌بندیم و آن را از سقف ساختمان به سمت زمین می‌فرستیم. طول نخ به اضافه طول فشارسنج برابر ارتفاع آسمان‌خراش خواهد بود
 
این پاسخ ابتکاری چنان استاد را خشمگین کرد که دانشجو را رد کرد.. دانشجو با پافشاری بر اینکه پاسخش درست است به نتیجه امتحان اعتراض کرد. دانشگاه یک داور مستقل را برای تصمیم درباره این موضوع تعیین کرد. داور دانشجو را خواست و به او شش دقیقه وقت داد تا راه حل مسئله را به طور شفاهی بیان کند تا معلوم شود که با اصول اولیه فیزیک آشنایی دارد. دانشجو پنج دقیقه غرق تفکر ساکت نشست. داور به او یادآوری کرد که وقتش درحال اتمام است.
دانشجو پاسخ داد که چندین پاسخ مناسب دارد اما تردید دارد کدام را بگوید. وقتی به او اخطار کردند عجله کند چنین پاسخ داد:
 
"اول اینکه می‌توان فشارسنج را برد روی سقف آسمان‌خراش، آنرا از لبه ساختمان پائین انداخت و مدت زمان رسیدن آن به زمین را اندازه گرفت. ارتفاع ساختمان مساوی یک دوم g ضربدر t به توان دو خواهد بود. اما بیچاره فشارسنج ."
 
"یا اگر هوا آفتابی باشد می‌توان فشارسنج را عمودی بر زمین گذاشت و طول سایه‌اش را اندازه گرفت. بعد طول سایه آسمان‌خراش را اندازه گرفت و سپس با یک تناسب ساده ارتفاع آسمان‌خراش را بدست آورد ."
 
"اما اگر بخواهیم خیلی علمی باشیم، می‌توان یک تکه نخ کوتاه به فشارسنج بست و آنرا مثل یک پاندول به نوسان درآورد، نخست در سطح زمین وسپس روی سقف آسمان‌خراش. ارتفاع را از اختلاف نیروی جاذبه می‌توان محاسبه کرد : T= 2 pi sqroot (l / g) ."     
 
"یا اگر آسمان‌خراش پله اضطراری داشته باشد، می‌توان ارتفاع ساختمان را با بارومتر اندازه زد و بعد آنها را با هم جمع کرد."
 
"البته اگر خیلی گیر و اصولگرا باشید می‌توان از فشارسنج برای اندازه‌گیری فشار هوا در سقف و روی زمین استفاده کرد و اختلاف آن برحسب میلی‌بار را به فوت تبدیل کرد تا ارتفاع ساختمان بدست آید."
 
"ولی چون همیشه ما را تشویق می‌کنند که استقلال ذهنی را تمرین کنیم و از روش‌های علمی استفاده کنیم، بدون شک بهترین روش آنست که در اتاق سرایدار را بزنیم و به او بگوییم: اگر ارتفاع این ساختمان را به من بگویی یک فشارسنج نو و زیبا به تو می‌دهم ."    
 
این دانشجو کسی نبود جز نیلز بور، تنها دانمارکی که موفق شد جایزه نوبل در رشته فیزیک را دریافت کند

من می توانم

من می‌‌توانم خوب، بد، خائن، وفادار، فرشته‌خو یا شیطان‌ صفت باشم.

من می توانم تو را دوست داشته یا از تو متنفر باشم.

من می‌توانم سکوت کنم، نادان و یا دانا باشم.

چرا که من یک انسانم، و این‌ها صفات انسانى است

و تو هم به یاد داشته باش:

من نباید چیزى باشم که تو می‌خواهى، من را خودم از خودم ساخته‌ام.

منى که من از خود ساخته‌ام، آمال من است.

تویى که تو از من می سازى آرزوهایت و یا کمبودهایت هستند.

لیاقت انسان‌ها کیفیت زندگى را تعیین می‌کند نه آرزوهایشان

و من متعهد نیستم که چیزى باشم که تو می‌خواهى

و تو هم می‌توانى انتخاب کنى که من را می‌خواهى یا نه

ولى نمی‌توانى انتخاب کنى که از من چه می‌خواهى

می‌توانى دوستم داشته باشى همین گونه که هستم، و من هم.

می‌توانى از من متنفر باشى بى‌هیچ دلیلى و من هم.

چرا که ما هر دو انسانیم.

این جهان مملو از انسان‌هاست.

پس این جهان می‌تواند هر لحظه مالک احساسى جدید باشد.

تو نمی‌توانى برایم به قضاوت بنشینى و حکمی صادر کنی و من هم.

قضاوت و صدور حکم بر عهده نیروى ماورایى خداوندگار است.

دوستانم مرا همین گونه پیدا می کنند و می‌ستایند.

حسودان از من متنفرند ولى باز می‌ستایند.

دشمنانم کمر به نابودیم بسته‌اند و همچنان می‌ستایندم.

چرا که من اگر قابل ستایش نباشم نه دوستى خواهم داشت،
نه حسودى و نه دشمنى و نه حتی رقیبى.

من قابل ستایشم، و تو هم.

یادت باشد اگر چشمت به این دست نوشته افتاد

به خاطر بیاورى که آن‌هایى را که هر روز می‌بینى و با آنها مراوده می‌کنى

همه انسان هستند و داراى خصوصیات یک انسان، با نقابى متفاوت

اما همگى جایزالخطا

نامت را انسانى باهوش بگذار اگر انسان‌ها را از پشت نقاب‌هاى متفاوتشان شناختى و یادت باشد که این ها رموز بهتر زیستن هستند ...

واکسی

چقدر سخته اولین روز و روزهایی که آدم میخواد عزتش را نادیده بگیرد 

 

 

 

این مرد رو که دیدیم انگار کسی قلبم رو تو دستش گرفت و با تمام قدرت فشار داد. هرکسی اگر این مرد رو می‌دید از دست‌ها و لباس‌های تمیز و لوازم واکس اندک و تازه‌ش متوجه می‌شد که این مرد واکسی نیست و شاید روز اولیه که این کار رو داره تجربه می‌کنه. مردم که رد می‌شدن خیلی آروم می‌گفت «واکسیه». از اون حرفهایی که آدم وقتی می‌گه نمی‌خواد کسی بشنوه… / روزگار غریبیست

یه دوست پسر هم نداریم

یه دوست پسر هم نداریم بهمون پیشنهاد بیشرمانه بده ، ماهم کلی کولی بازی در بیاریم

 

یه دوست پسر هم نداریم مجبورش کنیم اسم مارو رو بازوش خالکوبی کنه

 

یه دوست پسر هم نداریم با وضع فجیع برم بیرون همه بگن تو چرا این شکلی شدی بگم اونی که باید بپسنده پسندیده

 

یه دوست پسر هم نداریم قاصدک ببینیم بپریم روش بگیم وای ازش خبر آورده

 

یه دوست پسر هم نداریم از سربازی معاف باشه هر روز بهش بگیم سربازی واسه تو لازم بود خیلی لوس بار اومدی

 

یه دوست پسر هم نداریم شارژ ایرانسل بده بهمون بگه خطت رو شارژ کن زود به خودم زنگ بزن

 

یه دوست پسر هم نداریم هر روز بهش بگیم ای کاش رشد عقلتم مثل رشد سیبیلت بود

 

یه دوست پسر هم نداریم همیشه حرفمون رو گوش کنه نه فقط موقعی که بهش می گیم دیگه به من زنگ نزن

 

یه دوست پسر هم نداریم بگه چه خبر عزیزم بگیم داری بابا میشی

 

یه دوست پسر هم نداریم هی واسش از جذابیت آقایون کچل بگیم که آخر سر بره دونه دونه موهاشو بکنه جذاب شه

 

یه دوست پسر هم نداریم هی بهش بگیم من ۶ تا خواستگار دکتر دارم زود باش تکلیف منو روشن کن

 

یه دوست پسر هم نداریم که دیگه هی نگیم من به عشق اعتقادی ندارم

 

یه دوست پسر هم نداریم هی انگشتمونو بزنیم به پهلوش دو متر بپره بخندیم بهش

 

یه دوست پسر هم نداریم با شماره دوستش امتحانمون کنه ما هم سربلند از امتحان بیایم بیرون

 

یه دوست پسر هم نداریم وقتی ناراحتیم الکی از این حرف های امید دهنده بزنه مثلاً همه چی آرومه و اینا

 

یه دوست پسر هم نداریم بهش بگیم می خوام پراید بخرم بگه بقیه پولشو من می دم ۲۰۶ بخر

 

یه دوست پسر هم نداریم که ثانیه به ثانیه یادآوری کنه که ما فقط دوستای معمولی هستیم

 

یه دوست پسر هم نداریم خودمونو واسش لوس کنیم بگه خبه خبه ادای احمق ها رو در نیار

 

یه دوست پسر هم نداریم یه کم شعور داشته باشه به شعورش توهین کنیم

 

یه دوست پسر هم نداریم بهمون بگه مواظب خودت باش از پیاده رو برو رسیدی خونه تک بزن

 

یه دوست پسر هم نداریم نگران این باشیم که یه وقت تو برنامه هاش سفر یه هفته ای به تایلند نزاره

 

یه دوست پسر هم نداریم وقتی عصبانی هستیم با فامیل صداش کنیم مثلاً گوش کن آقای فلانی

 

یه دوست پسر هم نداریم برادرزاده ی ۷ سالمون نیاد بگه عمه فکر کنم هیشکی تورو دوست نداره

 

یه دوست پسر هم نداریم سرما بخوره هی قربون صدقه صدای گرفتش بریم

 

یه دوست پسر هم نداریم اس ام اس عاشقونه بفرسته واسمون به جای جواب عاشقونه گیر بدیم این اس ام اس رو کی برات فرستاده؟ هـــــــــــــا؟؟؟؟

 

یه دوست پسر هم نداریم شب ها آرزوی وصال کنه روزها آرزوی فراق

 

یه دوست پسر هم نداریم آرزوهامونو بهش بگیم اونم الکی بگه خودم همش رو بر آورده میکنم

 

یه دوست پسر هم نداریم بدونه اس ام اس رو فقط نمیخونن بلکه جواب هم میدن

 

یه دوست پسر هم نداریم هی سفر کاری با دوستاش بره شمال

 

یه دوست پسر هم نداریم از ترس ترور شخصیتی بخاطر سیبیل هامون هر دو روز یه بار بریم آرایشگاه

 

یه دوست پسر هم نداریم برامون آواز بخونه با صدای نکرش

 

یه دوست پسر هم نداریم تو خیابون گربه ببینیم بپریم بغلش بگیم وای ببخشید از ترس بود

 

یه دوست پسر هم نداریم درک صحیحی از زمان داشته باشه. میگه ۵ دقیقه دیگه زنگ میزنم هفته ی بعد زنگ نزنه

 

یه دوست پسر هم نداریم وقتی میگیم داره واسم خواستگار میاد ناراحت بشه نگه چه خوب

 

یه دوست پسر هم نداریم هر روز بهش بگیم تو دیگه مرد شدی وقت زن گرفتنته

 

یه دوست پسر هم نداریم هر وقت میره مسافرت شارژر گوشیشو جا بزاره تا برگرده گوشیش خاموش باشه هر غلطی خواست بکنه

 

یه دوست پسر هم نداریم که وقتی خسته میشیم کیفمون رو برامون بیاره

 

یه دوست پسر هم نداریم که یکی جز مامانمون شمارمونو از حفظ باشه

 

یه دوست پسر هم نداریم پای رقیب که میاد وسط به جای اینکه بگه انتخاب با خودته یه ذره مبارزه کنه خب

 

یه دوست پسر هم نداریم از اینترنت بدش بیاد اوقات فراغتش رو با ما بگذرونه نه با کامپیوترش

 

یه دوست پسر هم نداریم باهم تخمه بخوریم هی پوستاشو تف کنیم رو سرو صورت هم

 

یه دوست پسر هم نداریم هی گازش بگیریم جای دندونامون یادگاری بمونه

 

یه دوست پسر هم نداریم بوتیک داشته باشه هی بریم از مغازش جنس برداریم به عنوان هدیه

 

یه دوست پسر هم نداریم دو تا ماشین داشته باشه یه زوج یه فرد. هر روز بریم بیرون نه یه روز درمیان

 

یه دوست پسر هم نداریم نصفه شب اس ام اس های محبت آمیز برامون بفرسته صبح بیدار شدیم بخونیم کیف کنیم

 

یه دوست پسر هم نداریم وقتی با گریه بهش زنگ می زنیم نگه هر وقت زر زرت تموم شد بهم زنگ بزن

 

یه دوست پسر هم نداریم نگه هروقت با ۹۱۲ زنگ زدم فقط حرف های مهم رو بگو، چرت و پرت خواستی بگی بگو با ایرانسل ساعت ۱۱ شب به بعد زنگ بزنم

 

یه دوست پسر هم نداریم بشینیم عکس های بچگیشو ببینیم و به درگاه خدا دعا کنیم لااقل بچه ش این شکلی نشه

 

یه دوست پسر هم نداریم کوچه علی چپ رو نشناسه

 

یه دوست پسر هم نداریم بهش بفهمونیم خاطراتش رو واسه خودش نگه داره هی نگه من اینجا خاطره داشتم من با این آهنگ شب هایی داشتم. ما خانم ها حسودیم بفهمید

 

یه دوست پسر هم نداریم وقتی با یه دختر حرف میزنه هی وشگونش بگیریم که یعنی بسه جمع کن خودتو

 

یه دوست پسر هم نداریم یه هفته قبل تولدمون غیب بشه گوشیش خاموش بشه یه هفته بعد از تولد دوباره ظهور کنه بگه عزیزم تصادف کرده بودم

 

یه دوست پسر هم نداریم تو ماشین آهنگ شیش و هشت بزاریم کله هامونو باهم تکون بدیم

 

یه دوست پسر هم نداریم موقع انتخاب واحد بگه عصر کلاس برندار که باهم بریم بیرون

 

یه دوست پسر هم نداریم پفک بخوریم یواشکی دستامونو بمالیم به صندلی های ماشینش

 

یه دوست پسر هم نداریم اول آشنایی شماره ایرانسل بدیم بهش دو روز بعد از آشنایی ۹۱۲

 

یه دوست پسر هم نداریم خوش سلیقه باشه ما رو انتخاب کنه

 

یه دوست پسر هم نداریم موبایلمون همیشه تو دستمون باشه دیگه هی گم نشه

 

یه دوست پسر هم نداریم حتی گاهی گوشیمونو یهو بگیره بگرده بیبینه خیانت میانت نمی کنیم که

 

یه دوست پسر هم نداریم دستامونو بگیره محکم تو دستاش بگه حالا اگه زورت میرسه بکشش بیرون

 

یه دوست پسر هم نداریم شماره تلفنش بشه همه ی پسوردامون

 

یه دوست پسر هم نداریم که تهدیدش کنیم یا دیگه نباید سیگار بکشه یا اگه میکشه منم باید باهاش بکشم

 

یه دوست پسر هم نداریم که هیچ، دوست معمولیشم نداریم دلمون خوش باشه

 

 

 
گریه حضار

انبساط خاطر دم عید

توصیه دخترانه : اگه یه موقع مورد حمله یک پسر قرار گرفتی شلوار اونو بکش پایین دامن خودتو بده بالا !
 فکر بد نکن!
آخه اینجوری تو میتونی بدوی ولی اون نمیتونه
---------------------------------------
 


 از یه پایین شهری می پرسن ''''زن ذلیلی'''' یعنی چی؟ میگه: همونیه که بالا شهریها بهش میگن تفاهم
 

------------------------------------------
 
 زن به شوهرش: بازم جلو جمع به من گفتی احمق؟
شوهر: ببخشید عزیزم، نمی دونستم این راز باید فقط بین من و تو باقی بمونه
 
------------------------------------
 

2x2=5

OFFICE ARITHMETIC
حسابرسی اداری
Smart boss + smart employee = profit
رییس باهوش + کارمند باهوش = سود
Smart boss + dumb employee = production
رییس باهوش + کارمند خنگ = تولید
Dumb boss + smart employee = promotion
رییس خنگ + کارمند باهوش = ترفیع
Dumb boss + dumb employee = overtime
رییس خنگ + کارمند خنگ = اضافه کاری
 
SHOPPING MATH
ریاضیات خرید کردن
A man will pay $2 for a $1 item he needs.
یک مرد بابت یک کالای 1 دلاری که نیاز دارد 2 دلار می پردازد
A woman will pay $1 for a $2 item that she doesn't need.
یک زن بابت یک کالای 2 دلاری که نیاز ندارد 1 دلار می پردازد
 
GENERAL EQUATIONS & STATISTICS
آمار و برابری عمومی
A woman worries about the future until she gets a husband..
یک زن نگران آینده است تا زمانی که شوهر کند
A man never worries about the future until he gets a wife.
یک مرد هرگز نگران آینده نیست تا زمانی که زن بگیرد
A successful man is one who makes more money than his wife can spend.
یک مرد موفق مردیست که درآمدش بیشتر از مبلغی باشد که زنش خرج می کند
A successful woman is one who can find such a man.
یک زن موفق زنیست که بتواند چنین مردی را پیدا کند
 
HAPPINESS
شادمانی
To be happy with a man, you must understand him a lot and love him a little.
برای اینکه با یک مرد شاد باشید باید او را کاملا درک کنید و کمی دوست داشته باشید
To be happy with a woman, you must love her a lot and not try to understand her at all.
برای اینکه با یک زن شاد باشید باید او را کاملا دوست داشته باشید و اصلا سعی نکنید که او را درک کنید
 
LONGEVITY
طول عمر
Married men live longer than single men do, but married men are a lot more willing to die.
مردان متاهل بیشتر از مردان مجرد عمر می کنند در عوض مردان متاهل بیشتر آرزوی مرگ می کنند
 
PROPENSITY TO CHANGE
گرایش به تغییر
A woman marries a man expecting he will change, but he doesn't.
زمانی که یک زن  با مردی ازدواج می کند انتظار دارد که او تغییر کند ولی اینگونه نمی شود
A man marries a woman expecting that she won't change, and she does..
زمانی که یک مرد با زنی ازدواج می کند می خواهد که آن زن تغییر نکند ولی او تغییر می کند 
 
DISCUSSION TECHNIQUE
ادبیات گفتگو
A woman has the last word in any argument.
یک زن در بحث حرف آخر را می زند
Anything a man says after that is the beginning of a new argument.
بعد از آن، هر حرفی که مرد بزند، شروع یک بحث جدید است
 
 
SEND THIS TO A SMART WOMAN WHO NEEDS A LAUGH AND TO THE SMART GUYS YOU KNOW CAN HANDLE IT
این متن را برای یک زن باهوش که به خنده نیاز دارد و مردان باهوشی که میدانید می توانند آن را هضم کنند، بفرستید

ماست ها را کیسه کردند...!!

ماست ها را کیسه کردند...!!
 
روزی به مختارالسلطنه اطلاع دادند که نرخ ماست در تهران خیلی گران شده است. مختارالسلطنه دستور داد که کسی حق ندارد ماست را گران بفروشد.
چون چندی بدین منوال گذشت؛ برای اطمینان خاطر با قیافه ی ناشناخته به یکی از دکان های لبنیات فروشی رفت و مقداری ماست خواست.
ماست فروش که او را نشناخته بود پرسید: چه جور ماستی می خواهی؟
ماست معمولی یا ماست مختارالسلطنه!
مختارالسلطنه با حیرت و شگفتی از ترکیب و خاصیت این دو ماست پرسید.
ماست فروش گفت: ماست معمولی همان است که از شیر می گیرند و بدون آب است و با قیمت دلخواه.
اما ماست مختارالسلطنه همین طغار دوغ است که در جلوی دکان میبینید و
یک ثلث ماست و باقی آب است و به نرخ مختار السلطنه می فروشیم و بدان نیز لقب دادیم.
حال کدام می خواهی؟!
مختارالسلطنه دستور داد ماست فروش را جلوی دکانش به طور وارونه آویزان کرده و
بند تنبانش رامحکم ببستند.
سپس طغار دوغ را از بالا در دو لنگه شلوارش سرازیر کردندو شلوارش را از بالا
به مچ پاهایش ببستند.
سپس به او گفت: آنقدر باید به این شکل آویزان باشی تا تمام آبهایی که داخل
این ماست کردی از شلوارت خارج شود که دیگر جرات نکنی ماست داخل آب بکنی!
چون سایر لبنیات فروش ها از این ماجرا با خبر شدند،
همه ماست ها را کیسه کردند.

زندگی مثل آمپول تو باسنه

 

زندگی مثل آمپول تو باسن میمونه هر چی سفت تر بگیری بیشتر درد می گیره
.
.
.
.
شل کن عزیزم

 

 

پسته های سفره عید

حکایت ما هم حکایت پسته های سفره عید است ..... آنهایی که لب گشودند ؛ خورده شدند اما آنهایی که لال مانده اند...

قانون و منطق

قانون و منطق

 

 

 

دانشجویی پس از اینکه در درس منطق نمره نیاورد به استادش گفت: قربان، شما واقعا چیزی در مورد موضوع این درس می دانید؟
استاد جواب داد: بله حتما. در غیر اینصورت نمیتوانستم یک استاد باشم. دانشجو ادامه داد: بسیار خوب، من مایلم از شما یک سوال بپرسم ،اگر جواب صحیح دادید من نمره ام را قبول میکنم در غیر اینصورت از شما میخواهم به من نمره کامل این درس را بدهید.
استاد قبول کرد و دانشجو پرسید: آن چیست که قانونی است ولی منطقی نیست، منطقی است ولی قانونی نیست و نه قانونی است و نه منطقی؟

 

استاد پس از تاملی طولانی نتوانست جواب بدهد و مجبور شد نمره کامل درس را به آن دانشجو بدهد.
بعد از مدتی استاد با بهترین شاگردش تماس گرفت و همان سوال را پرسید. و شاگردش بلافاصله جواب داد: قربان شما 63 سال دارید و با یک خانم 35 ساله ازدواج کردید که البته قانونی است ولی منطقی نیست. همسر شما یک معشوقه 25 ساله دارد که منطقی است ولی قانونی نیست.واین حقیقت که شما به معشوقه همسرتان نمره کامل دادید در صورتیکه باید آن درس را رد میشد نه قانونی است و نه منطقی

نصیحت اوس اصغر به دخترش

نصیحت اوس اصغر به دخترش

 

 

 

اوس اصغر به دخترش شبنم، گفت، بنشین که صحبتی دارم ،

شاکی ام ، دلخورم ، پکر شده ام،

چون که امروز با خبر شده ام،
که تو در کوچه ای همین اطراف،
با جوانی جُلنبر و الاف،
سخت سرگرم گفت و گو بودی ،
چه شنیدی از او ؟ چه فرمودی؟
رفته بالا فشارم ای گاگول،
سکته کرده ام مطابق معمول،
ای پدر سوخته ، بدم الان ،
پدرت را درآورد مامان،
میروی "داف" میشوی حالا؟
فکر کردی که من هویجم ، ها؟
بزنم توی پوز تو همچین،
که بیاید فکت به کُل پایین؟
دخترم جامعه خطرناک است،
بچه ای تو ، مخت هنوز آک است،
آن پدر سوخته چه می نالید؟
بر سرت داشت شیره می مالید؟
بست لابد برای تو خالی،
وای از این عشقهای پوشالی!
شبنم آنگاه بعد از این صحبت ،
گفت بابا خیالتان راحت ،
من فقط فحش بار او کردم ،
ناسزاها نثار او کردم،
پیش اهل محل به او گفتم :
به تو هم می شود که گفت آدم؟
بچه در راهه ، پس کجاهایی؟
خواستگاری چرا نمی آیی؟
تا که اوس اصغر این سخن بشنید،
کُل فکش به سمت چپ پیچید،
کله اش روی شانه اش ول شد،
سکته اش مثل این که کامل شد

 

چرا نمی‏توانید ج×ن×د×ه‏×ها را درست شناسایی کنید؟!

چرا نمی‏توانید ج×ن×د×ه‏×ها را درست شناسایی کنید؟!

 
من خوشگل نیستم. چشمهای فلان زاویه‏دار و ابروهای کمانیه از زیر گوش تا ناکجا هم ندارم. خیلی هم قیافه‏ام تخمی و مظلومُ خاک بر سری است. وقتی در خیابان راه میروم همش تو فکرم و استاتوسم بای دیفالت روی :| تنظیم است تا مقصد. لوازم آرایشم یک ضد آفتاب است و یک رژ لب 100ساله و یک پن کیک و مداد چشم. فقط برای عروسی خاله خانباجی‏های فامیل به آرایشگاه می‏روم و یکم چسان فیسان می‏کنم آنهم با دستورالعملهایی که مادر به خانوم آرایشگر می‏دهد. هر از گاهی موهای جلویم را خودم خیس خیس قیچی میکنم هر مدلی که دلم بخواهد. برای همین هر دفعه که مرا ببینید شما را به یاد یک جانوری خواهم انداخت قطعا. ابروهایم را خودم تمیز می‏کنم با همین دستای سبزه‏ی رگ پیدا. موهای صورتم را هم نمی‏کنم. اصلا تا حالا بند نینداخته‏ام. نه اینکه مودار نباشم‏ها. نه. اتفاقا گوریل از من کمتر مو دارد. اما زوایدش را با قیچی میلیمتر میلیمتر کوتاه میکنم ماهی یک بار دوبار سه بار. بستگی دارد که چقدر دلم بخواهد. چقدر عشقم بکشد. لباسهایم تنگ و چسبان و قرمز و نارنجی فسفری نیستند. هر بار بخواهم مانتویی بخرم 5 دور کونم را برانداز میکنم که خیلی خودش را نشان ندهد حتی. و بیشتر وقتها با مقنعه مشکی بیرون میروم. خب؟ پس چرا همیشه در تاکسی مرا میمالید. توی کوچه تعقیبم میکنید. چرا جلوی راهم را میگیرید. هولم میدهید و به دیوارم میکوبید. چرا کس شر در گوشم میخوانید. چرا وشگون میگیرید. چرا نمی‏توانید ج*ده‏ها را درست شناسایی کنید. چرا نمی‏فهمید گریه کردن وسط یک کوچه تاریک پشت تلفن برای کسی که تا حالا برایش گریه نکرده‏اید و خیلی از شما دور است و همین دوری برای آزار شما کافی است، چقدر دردناک است. چرا مرز ندارید. چرا یک گوریل مودار را تنها نمیگذارید در این خیابانهای درد. چرا؟

حکایت فوق العاده جالب

روزگاری یک کشاورز در روستایی زندگی می کرد که باید پول زیادی را که از یک پیرمرد قرض گرفته بود، پس می داد.
کشاورز دختر زیبایی داشت که خیلی ها آرزوی ازدواج با او را داشتند.
وقتی پیرمرد طمعکار متوجه شد کشاورز نمی تواند پول او را پس بدهد، پیشهاد یک معامله کرد و گفت اگر با دختر کشاورز ازدواج کند بدهی او را می بخشد، و دخترش از شنیدن این حرف به وحشت افتاد و پیرمرد کلاه بردار برای اینکه حسن نیت خود را نشان بدهد گفت : اصلا یک کاری می کنیم، من یک سنگریزه سفید و یک سنگریزه سیاه در کیسه ای خالی می اندازم، دختر تو باید با چشمان بسته یکی از این دو را بیرون بیاورد.
اگر سنگریزه سیاه را بیرون آورد باید همسر من بشود و بدهی بخشیده می شود و اگر سنگریزه سفید را بیرون آورد لازم نیست که با من ازدواج کند و بدهی نیز بخشیده می شود، اما اگر او حاضر به انجام این کار نشود باید پدر به زندان برود.
این گفت و گو در جلوی خانه کشاورز انجام شد و زمین آنجا پر از سنگریزه بود.
در همین حین پیرمرد خم شد و دو سنگریزه برداشت. دختر که چشمان تیزبینی داشت متوجه شد او دو سنگریزه سیاه از زمین برداشت و داخل کیسه انداخت. ولی چیزی نگفت !
سپس پیرمرد از دخترک خواست که یکی از آنها را از کیسه بیرون بیاورد.
تصور کنید اگر شما آنجا بودید چه کار می کردید ؟ چه توصیه ای برای آن دختر داشتید ؟
اگر خوب موقعیت را تجزیه و تحلیل کنید می بینید که سه امکان وجود دارد :
1ـ دختر جوان باید آن پیشنهاد را رد کند.
2ـ هر دو سنگریزه را در بیاورد و نشان دهد که پیرمرد تقلب کرده است.
3ـ یکی از آن سنگریزه های سیاه را بیرون بیاورد و با پیرمرد ازدواج کند تا پدرش به زندان نیفتد.
لحظه ای به این شرایط فکر کنید. هدف این حکایت ارزیابی تفاوت بین تفکر منطقی و تفکری است که اصطلاحا جنبی نامیده می شود. معضل این دختر جوان را نمی توان با تفکر منطقی حل کرد.
به نتایج هر یک از این سه گزینه فکر کنید، اگر شما بودید چه کار می کردید ؟!
و این کاری است که آن دختر زیرک انجام داد :
دست خود را به داخل کیسه برد و یکی از آن دو سنگریزه را برداشت و به سرعت و با ناشی بازی، بدون اینکه سنگریزه دیده بشود، وانمود کرد که از دستش لغزیده و به زمین افتاده.
پیدا کردن آن سنگریزه در بین انبوه سنگریزه های دیگر غیر ممکن بود.
در همین لحظه دخترک گفت : آه چقدر من دست و پا چلفتی هستم ! اما مهم نیست. اگر سنگریزه ای را که داخل کیسه است دربیاوریم معلوم می شود سنگریزه ای که از دست من افتاد چه رنگی بوده است....
و چون سنگریزه ای که در کیسه بود سیاه بود، پس باید طبق قرار، آن سنگریزه سفید باشد.
آن پیرمرد هم نتوانست به حیله گری خود اعتراف کند و شرطی را که گذاشته بود به اجبار پذیرفت و دختر نیز تظاهر کرد که از این نتیجه حیرت کرده است.
نتیجه ای که 100 درصد به نفع آنها بود.
 
 
1ـ همیشه یک راه حل برای مشکلات پیچیده وجود دارد.
2ـ این حقیقت دارد که ما همیشه از زاویه خوب به مسایل نگاه نمی کنیم.
3ـ هفته شما می تواند سرشار از افکار و ایده های مثبت و تصمیم های عاقلانه باشد.

ریسمان ذهنى

ریسمان ذهنى
 
شیوانا به همراه تعداد زیادى از شاگردان خود صبح زود عازم معبدى در آنسوى کوهستان شدند. ساعتى که راه رفتند به تعدادى دختر و پسر جوان رسیدند که در کنار جاده مشغول استراحت بودند. دختران و پسران کنار جاده وقتى چشمشان به گروه شیوانا افتاد شروع کردند به مسخره کردن آنها و براى هر یک از اعضاى گروه اسم حیوانى را درست کردند و با صداى بلند این اسامى ناشایست را تکرار کردند. شیوانا سکوت کرد و هیچ نگفت.
وقتى شبانگاه گروه به آنسوى کوهستان رسیدند و در معبد شروع به استراحت نمودند. شیوانا در جمع شاگردان سوالى مطرح کرد و از آنها خواست تا اثر گذارترین خاطره این سفر یک روزه را براى جمع بازگو کنند. تقریبا تمام اعضاى گروه مسخره کردن صبحگاهى جوانان کنار جاده را به شکلى بازگو کردند و در پایان خاطره از این عده به صورت جوانان خام و ساده لوح یاد کردند.
شیوانا تبسمى کرد و گفت: شما همگى متفق القول خاطره این جوانان را از صبح با خود حمل کردید و در تمام مسیر با این اندیشه کلنجار رفتید که چرا در آن لحظه واکنش مناسبى از خود ارائه ندادید!؟ شما همگى از این جوانان با صفت ساده لوح و خام یاد کردید اما از این نکته کلیدى غافل بودید که همین افراد ساده لوح و بى‌ارزش تمام روز شما را هدر دادند و حتى همین الآن هم بخش اعظم فکر و خیال شما را اشغال کردند.
اگر حیوانى که وسایل ما را حمل مى‌کرد توسط افسارى که به گردنش انداخته شده بود طول مسیر را با ما همراهى کرد. آن جوانان با یک ریسمان نامریى که خود سازنده آن بودید این کار را کردند. در تمام طول مسیر بارها و بارها خاطره صبح و تک تک جملات را مرور کردید و آن صحنه‌ها را براى خود بارها در ذهن خویش تکرار کردید.
شما با ریسمان نامریى که دیده نمى‌شود ولى وجود داشت و دارد، از صبح با جملات و کلمات آن جوانان بازى خورده‌اید. و آنقدر اسیر این بازى بوده‌اید که هدف اصلى از این سفر معرفتى را از یاد برده‌اید. من به جرات مى‌توانم بگویم که آن جوانان از شما قوى‌تر بوده‌اند چرا که با یک ادا و اطوار ساده همه شما را تحت کنترل خود قرار داده‌اند و مادامى که شما خاطره صبح را در ذهن خود یدک بکشید هرگز نمى‌توانید ادعاى آزادى و استقلال فکرى داشته باشید و در نتیجه خود را شایسته نور معرفت بدانید.


یاد بگیرید که در زندگى همه اتفاقات چه خوب و چه بد را در زمان خود به حال خود رها کنید و در هر لحظه فقط به خاطرات همان لحظه بیندیشید. اگر غیر از این عمل کنید، به مرور زمان حجم خاطراتى که با خود یدک می‌کشید آنقدر زیاد می‌شود که دیگر حتى فرصت یک لحظه تماشاى دنیا را نیز از دست خواهید داد

پیغام گیر شعرا

پیغام‌گیر حافظ
رفته‌ام بیرون من از کاشانه‌ی خود غم مخور
تا مگر بینم رخ جانانه‌ی خود غم مخور
بشنوی پاسخ ز حافظ گر که بگذاری پیام
زان زمان کو باز گردم خانه‌ی خود غم مخور

پیغام‌گیر سعدی
از آوای دل انگیز تو مستم
نباشم خانه و شرمنده هستم
به پیغام تو خواهم گفت پاسخ
فلک گر فرصتی دادی به دستم*

پیغام‌گیر فردوسی
نمی‌باشم امروز اندر سرای
که رسم ادب را بیارم به جای
به پیغامت ای دوست گویم جواب
چو فردا برآید بلند آفتاب

پیغام‌گیر خیام
این چرخ فلک، عمر مرا داد به باد
ممنون تو‌ام که کرده‌ای از من یاد
رفتم سر کوچه، منزل کوزه فروش
آیم چو به خانه، پاسخت خواهم داد

پیغام‌گیر منوچهری
از شرم، به رنگ باد باشد رویم
در خانه نباشم که سلامی گویم
بگذاری اگر پیام، پاسخ دهمت
زان پیش که همچو برف گردد رویم

پیغام‌گیر مولانا
بهر سماع از خانه‌ام، رفتم برون، رقصان شوم
شوری برانگیزم به پا، خندان شوم، شادان شوم
برگو به من پیغام خود، هم نمره و هم نام خود
فردا تو را پاسخ دهم، جان تو را قربان شوم!

پیغام‌گیر باباطاهر
تلیفون کرده ای جانم فدایت
الهی مو به قربون صدایت
چو از صحرا بیایم، نازنینم
فرستم پاسخی از دل برایت

پیغام‌گیر شاعران شعر نو
افسوس می خورم،
چون زنگ میزنی،
من خانه نیستم که دهم پاسخ تو را،
بعد از صدای بوق،
برگو پیام خود،
من زود می‌رسم،
چشم انتظار باش

فرهنگ لغت

 خیلی از واژگان ایرانی معنایی متفاوت با آنچه در نگاه اول به نظر می آید، دارند. برای مثال به این موارد توجه کنید:
قبولی در دانشگاه: نتیجه ای است که در کمال عدالت و انصاف، هیچ ربطی به رتبه ی کسب کرده تان ندارد.
بیمه ی عمر: قراردادی که شما را در تمام عمر فقیر نگه داشته تا شما پولدار مرده و مراسم کفن و دفنتان آبرومندانه برگزار شود.
سریال: فیلمی ست چند قسمتی، که روش مصرف مواد مخدر و آخرین شیوه های دزدی را به شما آموزش می دهد.
تلفن همراه: وسیله ای سه کاره جهت کلاس گذاشتن، آهنگ گوش کردن و نهایتا‍ عکس گرفتن است 

مترو: سونای بخار متحرک.
عذرخواهی: در ایران دمده شده و بجای آن از توجیه استفاده می شود.
آثار باستانی: خرابه هایی که هرچه زودتر باید نابود شوند چون خیلی جا گرفته اند.
خودپرداز: دستگاهی ست که همیشه ی خدا باید برای رسیدن به آن در صف ایستاد و اگر صفی در کار نباشد ۹۹٫۹۹ درصد خراب است.
اداره: محلی که شما بعد از تنش ها و جدل های منزل در آنجا استراحت می کنید.
مجرم: فردی که هیچ فرقی با سایر افراد ندارد و تنها تفاوتش در این است که توانسته اند او را دستگیر کنند.
گارانتی: یک اسم زیبا و خوش تلفظ.
تحقیق: کپی-پیست کردن مقالات اینترنتی.

شب امتحان: حکم بین دو نیمه در فوتبال ایران در زمان مربی گری مایلی کهن را دارد و فقط باید توکل کرد به خدا و دعا خواند

!
رئیس: فردی که وقتی شما دیر به سر کار می روید خیلی زود می آید و زمانی که شما زود به اداره می روید یا دیر می آید و یا مرخصی است.
ایرانسل: خط تلفنی است جهت مزاحمت و سر به سر گذاشتن دوست و آشنا.
از پذیرفتن خانم های بد حجاب معذوریم: تابلویی که در همه جا نصب شده، جهت کرکر خنده و عوض کردن روحیه ی مردم.
سطل آشغال: وسیله یی ست موجود در خیابان ها جهت ریختن زباله در اطراف آنها.
مدرک تحصیلی: کاغذی مستطیل شکل، در ابعاد مختلف که بسته به مقطع، قیمتش فرق می کند.
حراج: اصطلاحی ست که در آن به قیمت اصلی کالا درصدی اضافه کرده و با ماژیک قرمز روی آن خط زده و قیمت اصلی کالا را در زیرش درج می کنند.
و غیره (و …): نشانه ای برای باوراندن این مطلب که شما بیش از آنچه تصور می کنید، می دانید

پیغام گیر تلفن پدربزرگ و مادر بزرگ ها:

پیغام گیر تلفن پدربزرگ و مادر بزرگ ها:
 

ما اکنون در دسترس نیستیم؛ لطفا" بعد از شنیدن صدای بوق پیغام بگذارید:
 
اگر شما یکی از بچه های ما هستید؛ شماره 1 را فشار دهید.
اگر می خواهید بچه تان را نگه داریم؛ شماره 2 را فشار دهید.
اگر می خواهید ماشین را قرض بگیرید؛ شماره 3 را فشار دهید.
اگر می خواهید لباسهایتان را تعمیر کنیم؛ شماره 4 را فشار دهید.
اگر می خواهید بچه تان امشب پیش ما بخوابد؛ شماره 5 را فشار دهید.
اگر می خواهید بچه تان را از مدرسه برداریم ؛ شماره 6 را فشار دهید.
اگر می خواهید برای مهمانان آخر هفته تان غذا درست کنیم ؛ شماره 7 را فشار دهید.

 

اگر می خواهید امشب برای شام بیایید؛ شماره 8 را فشار دهید.
اگر  پول می خواهید؛ شماره 9 را فشار دهید.
اما اگر می خواهید ما را برای شام دعوت کنید یا ما را به گردش ببرید، بگویید، ما داریم گوش می کنیم !!!!

مدارک مورد نیاز جهت خرید بلیت هواپیما

 
1- امضای تاییدیه منطقه جغرافیایی برخورد با زمین
2-  تلفن اضطراری جهت اعلام سقوط به ترتیب اولویت
3- کپی وصیت نامه به همراه رضایت نامه امضا شده
4- فیش بانکی مربوط به غسل میت با آب غیر یارانه ای
5- فیش بانکی هزینه امتحان شفاهی شهادتین
6- مبلغ 200 هزار تومان بابت قطع درختان محل سقوط به حساب شهرداری
7- فیش بانکی به مبلغ 50 هزار تومان عوارض خروج از جهان هستی
8- فیش بانکی به مبلغ 20 هزار تومان بابت تسلیت از رسانه ملی

شوخی با مجرد ها و متاهلین

--Oscar Wilde

برای مجردها باید مالیات سنگینی مقرر شود،چون این انصاف نیست که بعضیها
شادتر از بقیه زندگی کنند
اسکاروایلد
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- ----
Don't marry for money; you can borrow it cheaper.
 
--Scottish Proverb
برای پول ازدواج نکنید ، میتونید اونرو با بهره کمتری قرض بگیرید
ضرب المثل اسکاتلندی
 
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- ----
I don't worry about terrorism. I was married for two years.
 
--Sam Kinison
من از تروریستها وحشتی ندارم ، من دوساله ازدواج کردم
سام کینیسون
 
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- ---
Men have a better time than women; for one thing,
they marry later; for another thing, they die earlier.
 
--H. L. Mencken
مردها فرصت بهتری در زندگی نسبت به زنان دارند،یکی بخاطر اینکه دیرتر
ازدواج میکنند و دوم اینکه زودتر میمیرند
اچ.ال.منکن
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- ---
When a newly married couple smiles, everyone knows why.
When a ten-year married couple smiles, everyone wonders why.
وقتی که یک زوج تازه مزدوج لبخند میزنند،همه میدونند چرا
ولی وقتی یک زوج ده سال پس از ازدواج لبخند میزنند همه حیرانند چرا ؟
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- ---
Love is blind but marriage is an eye-opener.
عشق آدم را کور میکند ولی ازدواج چشمان انسان را باز میکند
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- ----
When a man opens the door of his car for his wife,
you can be sure of one thing:
 
either the car is new or the wife.
وقتی مردی درب خودرو را برای همسرش باز میکند ، شما میتوانید مطمئن باشید که : 0
 
یا ماشین جدید است یا همسرش
 
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- ---
I take my wife everywhere, but she keeps finding
her way back to home always.
 
--Anonymous
من همسرم را خودم همه جا میبرم ، ولی اون همیشه راه برگشتن به خانه را پیدا میکند
آنونیموس
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- ----
I asked my wife, "Where do you want to go for our
anniversary? " She said,"Somewhere I have never been!" I told her,
"How about the kitchen?"
 
--Anonymous
من از همسرم پرسیدم که برای سالگرد ازدواجمان به کجا برویم؟  او گفت: به
جائی که تا حالا نرفتم.من گفتم: نظرت راجع به آشپزخانه چطوره؟!!!!! 0
 
آنو نیموس
 
------------ --------- --------- --------- --------- --------- ---------
We always hold hands. If I let go, she shops.
من همیشه دستان همسرم را در دستم میگیرم، چون اگه رهاش کنم اون میره خرید0
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- -
My wife was in beauty saloon for two hours.
That was only for the estimate.
 
--Anonymous
همسرم برای دوساعت در یک سالن آرایش و زیبائی بود
البته فقط برای ارزیابی و قیمت گرفتن
 
آنو نیموس
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- -
She got a mudpack and looked great for two days. Then
the mud fell off.
 
--Anonymous
همسرم یک ماسک تقویتی صورت خرید ،برای دوروز خیلی صورتش خوب شده بود ولی
بعدش ماسک افتاد !!!0
آنو نیموس
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- ---
She ran after the garbage truck, yelling, "Am I too
late for the garbage?"
Following her down the street I yelled, "No, jump in."
 
--Anonymous
همسرم دنبال ماشین زباله دوید و فریاد زد "آیا برای انداختن زباله دیر
کردم ؟ " 0من هم دنبالش به سمت خیابان دویدم و فریاد زدم " نه ، بپر توش
! " 0
 
آنو نیموس
 
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- ---
Badd Teddy recently explained to me why he refuses
to get to married.
He says "the wedding rings look like minature
handcuffs... .."
 
--Anonymous
باد تدی برای من شرح میداد که چرا از ازدواج کردن فراریست.میگفت: حلقه
ازدواج مثل یک دستبند مینیاتوریست00000
آنو نیموس
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- ---
If your dog is barking at the back door and your
wife yelling at the frontdoor, who do you let in first?
The Dog of course... at least he'll shut up after u
let him in!
 
--Anonymous
 

------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- ---
A man placed some flowers on the grave of his dearly
parted mother and started back toward his car when his attention was
diverted to another man kneeling at a grave. The man seemed to be
praying with profound intensity and kept repeating, 'Why did u have to
die? Why did you have to die?" The first man approached him and said, "Sir,
I don't wish to interfere with your private grief, but this
demonstration of pain in is
more than I've ever seen before. For whom do you mourn so? Deeply? A
child? A parent?"The mourner took a moment to collect himself, then
replied "My wife's first husband."
مردی دسته گلی روی قبر مادر عزیز مرحومش گذاشت و داشت به سمت ماشینش
برمیگشت که توجهش به مردی جلب شد که بالای سر قبری زانو زده بود.بنظر
میرسید مرد با سوز و گداز فراوانی جمله ای را تکرار میکرد،"چرا باید از
دست میرفتی؟" ، " چرا باید از دست میرفتی؟"0
مرد اولی به سمتش رفت وگفت: امیدوارم مزاحم سوگواریتان نشده باشم اما در
این حد اظهار عجز و ناراحتی را تا بحال ندیده ام ، برای چه کسی
اینطورعمیق ابراز ناراحتی میکنید؟ فرزند؟والدین؟
مرد سوگوار چند لحظه ای طول کشید تا خودش را جمع و جور کند سپس پاسخ
داد:"شوهر اول همسرم ! " 0
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- ----
A couple came upon a wishing well. The husband
leaned over, made a wish
and threw in a coin .
The wife decided to make a wish, too. But she leaned
over too much, fell
into the well, and drowned. The husband was stunned
for a while but then
smiled "It really works!"
یک زوج بر سر یک چاه آرزو رفتند، مرد خم شد ، آرزوئی کرد و یک سکه به
داخل چاه انداخت.زن هم تصمیم گرفت آرزوئی کند ولی زیادی خم شد و ناگهان
به داخل چا ه پرت شد
مرد چند لحظه ای بهت زده شد بعد لبخندی زد و گفت: " این واقعا" درست کار
میکنه !!!!"

وصیت نامه لقمان حکیم به پسر ۲۰۱۱

یت لقمان حکیم به پسرش نسخه ۲۰۱۰


پسرم! گروهی ، اگر احترامشان کنی تو را نادان می دانند و اگر بی محلیشان کنی از گزندشان بی امانی. پس در احترام ،اندازه نگهدار

پسرم! سخت ترین کار عالم محکوم کردن یک احمق است. خون خودت را کثیف نکن- ضمنا چرچیل هیچگونه نسبتی با طایفه ما ندارد. بچه هایش ادعای ارث نکنند.

پسرم! با کسی که شکمش را بیشتر از کتاب هایش دوست دارد ، دوستی مکن

پسرم! دوستانت را با یک لیوان آب خوردن امتحان کن! آب را به دستشان بده تا بنوشند! بعد بگو تا دروغ بگویند! اگر عین آب خوردن دروغ گفتند از آنان بپرهیز…

هان ای پسر! در پیاده رو که راه می روی، از کنار برو. ملت می خواهند از کنارت رد شوند

پسرم! اگر کسانی از سر نادانی به تو خندیدند ، تو برای شفایشان گریه کن

پسرم! خود را وابسته به هیچ دسته ای مدان. چه، پس فردا تقش درمی آید که آنی که تو می خواستی نیست و حالا خر بیار و معرکه بارکن

پسرم! اگر به ناچار به جریانی متمایل شدی، جایی برای نفس کشیدن خود و رقیبت بگذار. نه او را چنان به زمین بکوب و نه خود را چنان بالاببر. دیرزمانی نیست که جایتان عوض شود

پسرم! در تاکسی با تلفن همراه بلندبلند صحبت نکن

هان ای پسر! اهل هنر را احترام کن. اما مواضع سیاسی ات را با کسی مسنج و کسی را به خاطر مواضعش مرنجان.

پسرم! هیچ گاه دنبال به کرسی نشاندن حرفت مباش و همه جا سر هر صحبتی را بازمکن. بگذار تو را نادان بدانند

پسرم! اگر برای دختر یا پسری پیش تو برای تحقیق آمدند و تو چیزی می دانستی رک و راست بگو. هر آنچه که می دانی. به فکر بدبختی دختر و پسر مردم باش

پسر! اخبار را از منابع مختلف بگیر. جمع بندی اش با خودت. مخاطب دائمی یک رسانه بودن آدم را به حماقت می کشاند

پسرم! پیش از استخدام در اداره های دولتی ، “پاور پوینت” را فرابگیر


پسرم! قطار اندیمشک – تهران زمستانش گرم و جانسوز است و تابستانش سرد و استخوان سوز. لباس مناسب با خودت ببر

پسرم! اساتید را محترم بشمار! اگر توانستی دستشان را ببوس اگر نه ،خود دانی

پسرم! در ضمن ، به هر کسی بی خودی لقب “استاد” عنایت مکن. “استاد” باید خودش بیاید، زورکی که نیست

پسرم! اگر آلبوم های موسیقی دل آواز و هرمس و آوای شیدا گرانتر از چهار هزارتومان شد ، دیگر نخر. با این حال نصیحت قبل از قبلی را آویزه گوش کن

پسرم! اقل کم! ماهی یک بار آژانس شیشه ای را ببین.

پسرم! اگر توانستی استخدام شوی، در اداره با دو کس رفیق شو آنچنان که دانی.
آبدارچی و یکی از بچه های حراست. هرکدام باشد توفیری نمی کند.

پسرم! بلوتوث تلفن همراهت را خاموش نگهدار، مگر در مواقع ضروری

فرزندم! هیچ کس تنها نیست.

پسرم! راه تو را می خواند. اما تو باور مکن

پسرم! آنتی ویروس “بیت دیفندر” اوریجینال نصب کن. پول “رجیستر” به میزان ده سال را کنار گذاشته ام. با احتساب تورم جهانی و تحریم و فیلتر و نوسان بازار. مادرت جای آن را می داند

هان ای پسر! اگر کسی گفت اسفندیار ار می شناسی خودت را به نفهمی بزن

پسرم! هر روز از همکارانت در اداره عمیقا خداحافظی کن. کسی نمی داند آیا فردا در همان اداره باشی یا نه. اداره در همان شهر باشد یا نه. شهر در … ولش کن پسرم

پسرم! دانشگاه کسی را آدم نمی کند. علم را از دانشگاه بیاموز ، ادب را از مادرت

پسرم! می دانم الان داری حسرت دیدار مرا می خوری. یالله بلند شو دست مادرت را ببوس بعد بیا بقیه وصیت را بخوان

پسرم! پیامک های عیدنوروزت را همین الان بفرست

هان ای پسر! خواستی در مملکت خودمان درس بخوانی بخوان. خواستی فرنگ بروی برو. اما اگر ماندی از فرنگ بد نگو ، اگر رفتی از مملکتت

پسرم! گوجه را از نارمک بخر، شنیده ام ارزان است.

پسرم! هیچ گاه از دانشگاه های هاروارد ، ماساچوست و بوستون مدرک نگیر. برایت حرف در میارن. مگه آزاد رودهن چشه؟

پسرم! نامزد انتخابات شدی ، اول یا داماد لُرها شو یا تُرک ها که تو را در انتخابات تنها نگذارند

هان ای پسر! خسته شدی؟ … از ساعت چند داری وصیت می خونی؟ … کی خسته است؟ … خودت نقطه چین ها رو پرکن

پسرم! شماره حساب هدفمندی یارانه ها ، رمزگذاری شده در صندوقچه مرحوم آقابزرگ توی اتاق پشتی است.

پسرم! شهر ما خانه ما! … نه نه نه! نمی خواد عزیزم. شهرشون خونه خودشون. اول اتاقت رو از این ریخت در بیار

پسرم! در فیس بوک عضو شو و این وصیت نامه را برای دوستانی که برمی گزینی یا تو را برمی گزینند “شیر” کن

پسرم! لایک!

پند الاغی

کشاورزی الاغ پیری داشت که یک روز اتفاقی به درون یک چاه بدون آب افتاد. کشاورز هر چه سعی کرد نتوانست الاغ را از درون چاه بیرون بیاورد.

پس برای اینکه حیوان بیچاره زیاد زجر نکشد، کشاورز و مردم روستا تصمیم گرفتند چاه را با خاک پر کنند تا الاغ زودتر بمیرد و مرگ تدریجی او باعث عذابش نشود.

مردم با سطل روی سر الاغ خاک می ریختند اما الاغ هر بار خاک های روی بدنش را می تکاند و زیر پایش می ریخت و وقتی خاک زیر پایش بالا می آمد، سعی می کرد روی خاک ها بایستد.

روستایی ها همینطور به زنده به گور کردن الاغ بیچاره ادامه دادند و الاغ هم همینطور به بالا آمدن ادامه داد تا اینکه به لبه چاه رسید و در حیرت کشاورز و روستائیان از چاه بیرون آمد ...

نتیجه اخلاقی : مشکلات، مانند تلی از خاک بر سر ما می ریزند و ما همواره دو انتخاب داریم: اول اینکه اجازه بدهیم مشکلات ما را زنده به گور کنند

و دوم اینکه از مشکلات سکویی بسازیم برای صعود!
وثابت کنیم گه از یک الاغ کمتر نیستیم !!!!
 

فخرفروشی به سبکِ جهانِ سوم

فخرفروشی به سبکِ جهانِ سوم


آقا ما دیشب شام نون سنگک و پنیر و گوجه خوردیم. تازه لامپامونم روشن بود! بقرآن

 

مرفه بی درد

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 

من دیگه از این زندگی خسته شدم... ولم کنید میخوام برم سوار هواپیما بشم 

 راه های جدید خودکشی رو یاد گرفتن مردم

 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

رفتم نمایندگی سایپا، به مسئولش میگم: فرمون ماشین زیاد صدا میده، چه کار کنم؟ میگه: صدای ضبط رو زیاد کن. مملکته داریم؟

 

بازم خوبه نگفته فرمونو نچرخون

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

خیابانی بعد از باخت مقابل کره : حالا در تعداد بُرد با کره برابر شدیم. هیچ چیز از ارزشهای تیم ملی ما کم نشد با این باخت


آره تازه یه چیزی هم اضافه شد. بیان این جملات توسط خیابانی با ریختن کلرید آمونیوم (نشادُر) در ما تحت ِ شنونده برابری می کرد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

آخرین سوتی جواد خیابانی

خیابانی: عادت تیم ما این بوده که یک نیمه به حریف بده

 

 بابا یکی اینو جمعش کنه

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

کفاشیان در مصاحبه با سایت گل: شما واقعا توقع داشتین از کره ببریم؟


اینم از رئیس فدراسیون. گونی سیب زمینی موثرتر از اینه

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

میری زن بگیری میگن خونه داری؟ میری مسکن مهر ثبت‌نام کنی میگن زن داری؟

 حالا اینو گوش کن

 

میری دنبال شغل میگن متاهلی ؟ میری متاهل شی میگن شغلت چیه ؟

  

واقعا مملکته داریم؟

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 اخبار ساعت بیست‌ و‌ یک: راننده‌های محترم تریلی توجه کنن قیمت گازوییل از ۱۶۵ ریال به ۱۵۰ تومان تغییر کرد! انگار بچه گول می‌زنن! مملکته داریم؟

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

ماشینمون رو دزد ‌برده، سرگرد آگاهی آدرس چندتا از پاتوق‌های دزدها رو بهمون داده، می‌گه برین ببینین سرنخی از ماشینتون اینجا‌ها پیدا می‌کنین یا نه! اگه سرنخی پیدا کردین به ما خبر بدین!!! مملکته داریم؟

 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

امروز صبح رفتم نون تافتون بگیرم، دیدم شاگرد نونوایی برای صبحونه خودشون رفته نون لواش گرفته! مملکته داریم؟

 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

  

امروز سویشرت نارنجی‌مو واسه اولین بار پوشیدم و حالا توجه شما رو به تیکه‌های ملت غیور ایران جلب می‌کنم: نارنگی - پرتقال - هویج - ته‌سیگار - فانتا - رفتگر- چی‌توز موتوری - سن ایچ و دیگر هیچ! - فلفل دلمه‌ای - لینا توپی - اسمارتیز! بقیه دوستات کجان؟ - بچه‌ها! گارفیلد! - ببخشید خانوم شمام میخواین رییس جمهور شین؟! مملکته داریم؟

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

فحش تهرونی

ایران جاییست که بیشتر از نصف جمعیت پایتختش مهاجرند، و «دهاتی» و «شهرستانی» فحش رایج پایتخت‌نشینان است

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

چند تا نان سنگک خریدیم وقتی از نانوایی میایم بیرون باید حواسمون به موتور سوارها باشه! مملکته داریم؟

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

آخرش نفهمیدیم توی سالن‌های سینما، کدوم دسته صندلی مال صندلی ما هست کدوم مال صندلی بغلی! مملکته داریم؟

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 

 

دوستم رفته آپاندیسشو عمل کنه ختنه اش کردن. مملکته داریم؟ (البته این یکی شوخی بود) :دی

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

غضنفر با دوست دخترش قرار داشت تو راه اسهال میگیره و شلوارش را خراب میکنه...  بعد واسه از بین بردن بوش یه شیشه عطر گل یاس میزنه به خودش ... در حین ملاقات از دختره می پرسه از عطری که زدم خوشت میاد؟ دختره میگه بوی عجیبی داره انگار یه نفر زیر درخت یاس ریده

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

  

کدوم گوری بودی؟

مردی داشت در خیابان حرکت می کرد که ناگهان صدایی از پشت گفت:

 

اگر یک قدم دیگه جلو بروی کشته می شوی

 

مرد ایستاد و در همان لحظه آجری از بالا افتاد جلوی پایش.

 

مرد نفس راحتی کشید و با تعجب دوروبرش را  نگاه کرد اما کسی را ندید

 

بهر حال نجات پیدا کرده بود

 

به راهش ادامه داد . به محض اینکه می خواست از خیابان رد بشود باز همان صدا گفت :

 

بایست مرد ایستاد و در همان لحظه ماشینی با سرعتی عجیب از کنارش رد شد . باز هم نجات پیدا کرده بود

 

مرد پرسید تو کی هستی و صدا جواب داد : من فرشته نگهبان تو هستم

 

مرد فکری کرد و گفت :

 

اون موقعی که من داشتم ازدواج می کردم کدام گوری بودی ؟

 

آدمخواران

آدمخواران
پنج آدمخوار به عنوان کارمند در یک اداره استخدام شدند
هنگام مراسم خوشامدگویی رئیس اداره گفت: "شما همه جزو تیم ما هستید. شما اینجا حقوق خوبی می گیرید و می توانید به غذاخوری شرکت رفته و هر مقدار غذا که دوست داشتید بخورید. بنابراین فکر خوردن کارکنان دیگر را از سر خود بیرون کنید."

آدمخوارها قول دادند که با کارکنان اداره کاری نداشته باشند.
چهار هفته بعد رئیس اداره به آنها سر زد و گفت: "می دانم که شما خیلی سخت کار می کنید. من از همه شما راضی هستم. امّا یکی از نظافت چی های ما ناپدید شده است. کسی از شما می داند که چه اتفاقی برای او افتاده است؟"
آدمخوارها اظهار بی اطلاعی کردند.
بعد از اینکه رئیس اداره رفت، رهبر آدمخوارها از بقیه پرسید: "کدوم یک از شما نادونا اون نظافت چی رو خورده؟"
یکی از آدمخوارها با اکراه دستش را بالا برد.
رهبر آدمخوارها گفت: "ای احمق! طی این چهار هفته ما مدیران، مسئولان و مدیران پروژه ها را خوردیم و هیچ کس چیزی نفهمید و حالا تو اون آقا را خوردی و رئیس متوجه شد؟!
از این به بعد لطفاً افرادی را که کار می کنند نخورید