از همه چی و همه جا

هر چی رو که فکر می کنم جالبه می نویسم هر کی دوست نداره نخونه انتقاد کردن کار منه اگه خوشتون نمیاد مشکل من نیست

از همه چی و همه جا

هر چی رو که فکر می کنم جالبه می نویسم هر کی دوست نداره نخونه انتقاد کردن کار منه اگه خوشتون نمیاد مشکل من نیست

راه فردا

آموخته‌ایم که امید و عمل را چگونه با یکدیگر بیاموزیم. بر زمین هموار و ناهموار قدم بگذاریم و به هر سختی بگوییم که زندگی را زندگانی باید. اینچنین است که آیین‌های نوروزی نیز همزمان با برآمدن سبز طبیعت، امید به آینده را نوید می‌دهد 

 

 

از همه جا (۴)

چرا پوست در آب چروک می خورد اما از هم نمی پاشد؟ 

 

به گفته ریاضی دانان، چیدمان کراتین در لایه خارجی پوست، باعث می شود که پوست تا ۷ برابر کش بیاید و درعین حال استحکام خود را حفظ کند و از هم نپاشد. آن ها امیدوارند این مدل، ایده ساخت ماده ای تازه شود

 

*********************

 

اینقدر که این مخابرات از مسابقه اس ام اس استقلال پرسپولیس پول درآورد ، مایکروسافت از ویندوز درنیاورده! مخابراته داریم؟

 

حالا پرسپولیس باخته یارو جوری گریه میکنه انگار باباش مرده

 

************************

یه بار به خونواده گفتیم به مهمونا الکی بگن ما خونه نیستیم ، بیرونم ، سر قبرمم. دقیقا لحظه ای که همه ساکت شدن ، توی اتاق چنان عطسه ای زدم که هنوز لوسترا داره می لرزه. دهنه داریم؟

 

*********************

شیش نفری یه ساعت و نیم جلو دره باشگاه علاف وایسادیم که استادمون بیاد. اومده میگم استاد چیزی شده دیر کردید؟ با صد و نود سانت قد و صد و پنجاه کیلو وزن برگشته میگه داشتم کلاه قرمزی نیگا میکردم خیلی با مزست!!!!!!!! پیشکسوته ما داریم؟

 

بدبخت کلاه قرمزی هم آرزو به دلش موند که مثل بچه آدم از پشت کاناپه بیاد رو کاناپه بشینه! آخخخخییی 

 

****** 

 میریم خونه طرف عید دیدنی... بعد از اونجا یه ضرب با خودمون میان خونمون بازدید پس بدن

*********************

صبح اول عید میریم خونه بزرگ فامیل.... ظهر یکی از همون فامیل ها که صبح خونه بزرگ فامیل دیدیمش میاد خونه مون.... شب هم ما میریم خونه همون فامیله... و این داستان تا یک ماه بعد از عید همچنان ادامه دارد..... آخه اینم رسم و رسوماته ما داریم؟ آخرش اینه که تا خرداد طول می کشه، بعد 9 ماه همدیگرو نمی بینیم دوباره از فروردین 91 شروع می شه واقعا مسخره است

 

***** 

شناسنامه عجیب مادر 60 ساله که به شدت هم نگران انقراض نسل همسرانش بوده
خدا قوت

 

 

**** 

امروز تو بزرگراه داشتم 70 تا میرفتم جلومو گرفتن. وقتی پرسیدم چرا؟ گفت: سرعت غیر مجاز داشتید !!!! بهش گفتم: تا دستگاه رو نبینم قبول نمیکنم
یارو گفت: اگه ببینی و بعد درست باشه ماشین رو میخوابونم
من هم که مطمئن بودم قبول کردم. خلاصه رفتم دیدم سرعت ماشینو زده بود 73 تا
وقتی یارو اینو دید به همکارش گفت: دوباره تو به یه ماشین اشتباه ایست دادی
حالا شما بگید پلیسه داریم ؟؟؟؟؟

 

 ******************

   قویترین مردان ... یارو 600 کیلو وزنه رو بلند کرده داره تلو تلو میزنه اینا صحنه آهسته اش میکنن روش هم آهنگ بندری میزارن !!! کلاس رقصه خردادیانه مگه؟

 

وقتی سرکاریم به تعطیلات فکر می کنیم، وقتی تعطیل هستیم به کار فکر می کنیم! این جوری نه کارمونو درست انجام می دیم نه از تعطیلاتمون لذت می بریم

 

 

********************

میری عید دیدنی صاحب خونه اینقد از گرونی میناله که دلت نمیاد چیزایی که برات میارن بخوری

 

 

******************

 نعش کش اومده جنازه مادر طرف رو ببره میپرسه اقا عادی ببرم یا ویژه؟ طرف با تعجب پرسیده فرقش چیه؟ جواب شنیده: عادی گازش رو میگیرم میرم دم بهشت زهرا جنازه رو تحویل میدم، ویژه آروم میرونم که همه بتونن پشت سر مرده برسن بهشت زهرا شیرینیشم میگیرم. خلاصه طرف شیرینی ویژه رو داده مرده رو رسونده سر گور، گور کن می پرسه آقا عادی بکنم یا ویژه و آخرشم شیرینی گرفته که یه خرده قبر رو پهن تر بکنه. به خدااااااااااااااا

  

 

اهمیت پیک شادی در خانواده!!

 

همیشه هفته آخر اسفند ماه یک عدد پیک شادی در بین بچه‌های مدرسه از کلاس اول تا سوم دبیرستان توزیع می‌شه که بچه‌ها در ایام عید از فکر درس و مدرسه غافل نشوند اما خیلی ها بر این باورندکه پیک شادی برای اوقات فراغت پدر و مادرهاست

 

 

سوتی محمد نوری

سوتی محمد نوری بازیکن تیم پرسپولیس  تو برنامه زنده تلویزیونی  

 

کلیک کنید و ببینید

زیر گرفتن مسئولین اسکان مسافرین نوروزی جمعیت هلال احمر

زیر گرفتن مسئولین اسکان مسافرین نوروزی جمعیت هلال احمر توسط آمبو لانس

 

این حادثه در نوروز 1390 و در یکی از شهرهای استانهای تهران هنگام بازدید مسئولین از طرح اسکان مسافرین نوروزی جمعیت هلال احمر اتفاق افتاده است و یک تن کشته و شماری زخمی شده اند 

 

تماشا کنید

از همه جا (۳)

گرونی چنان به مردم فشار اورده که به هرکی یه تعارف الکی میزنی شام تشریف داشته باشین سریع میرن زیر شلواری هاشون از تو ماشیناشون میارن

****************** 

فقط ما ایرانی ها هستیم که مهمون دعوت می کنیم و بعد از اینکه مهمونامون رفتن میگیم : آخِیـــــــش

********************** 

 موقع پخش فیلم سینمایی های خارجی، همچنین میگه شبکه سوم سیما تقدیم میکند، یکی ندونه فکر میکنه هالیوود جزیی از جام جم خودشونه

 

******************** 

بابا بخدا به پیر به پیغمبر تو کاسه آجیل بجز پسته و بادوم آجیلای دیگه ای هم هست

 

********************

دوستم کلی پول داده واسه فیلمبرداری عروسیش بعد فیلمبردار روی صحنه ای که داره از آرایشگاه میاد بیرون آهنگ از اون بالا کفتر میایه گذاشته.... فیلمبرداره داریم؟ 

 

***************** 

ژاپن که زلزله اومده، بحرین که داره سقوط می‌کنه، عراق که آمریکا بهش حمله کرده، اردن که شلوغ شده، سوریه تظاهرات راه افتاده، اگر عربستان هم حکومتش عوض بشه، ان‌شاالله ایران می‌ره جام جهانی

 

******************

  

کفش نوهامو پوشیدم رفتیم خونه فامیلمون عید دیدنی، بچه اش لنگه کفشمو برداشته انداخته خونه همسایه میگه عمرا اگه لنگشو پیدا کنی!!!! بچه ست تربیت کردن؟

 

******************

 

طرف یه هفته برای تعطیلات نوروز پاشده رفته دبی , الان که برگشته اومده دیگه نمیتونه خوب فارسی صحبت کنه , نصفه کلماتی که بکار میبره انگلیسیه

 

*****************

 

طرف زن داره بچه هم داره زنگ زده میگه فلانی خانم و بچه هام تعطیلات رفتن شهرستان پیش مامانشون تا آخر عید نمیان چیزی تو دست و بال نداری بیاری شبا بیکار نباشیم ؟ مرده داریم ؟ وفاداری به همسر و معرفته داریم ؟

 

***************

قبلاً پدر ها هفت تا دختر شوهر میدادن همشون هم خوشبخت میشدند... ولی الان یه دختر را هفت بار شوهر میدن آخرش برمیگرده خونه باباش

۴ اصل زرتشت

از زرتشت پرسیدند زندگی خود را بر چند اصل بنا کردی؟

فرمود چهار اصل :

۱- دانستم رزق مرا دیگری نمیخورد پس آرام شدم  

۲- دانستم که خدا مرا میبیند پس حیا کردم   

۳- دانستم که کار مرا دیگری انجام نمیدهد پس تلاش کردم  

۴- دانستم که پایان کارم مرگ است پس محیا شدم  

میترسم بمیریم از بی فریادی…!!

میترسم بمیریم از بی فریادی…!!   نزدیکتر بیا که صدایم گرفته است
حکایت خروس چهل تاجم را می گویم  که نابهنگام میخواند و بابای خدابیامرزم شرط کرد اگر باز هم نابجا بخواند کارد را با گلویش وصلت میدهد و من بیچاره که چند شب تا صبح بیدار ماندم و تا نصف شب میخواست بخواند نوکش را میگرفتم که صدایش در نیاید تا اینکه بقال محل به دادم رسید و گفت ماتحت خروسم را چرب کنم تا دیگر نخواند …!! میگفت خروس برای خواندن باد در غبغب می اندازد و انوقت میخواند و اگر ماتحتش چرب باشد موقع خواندن بادِ در سینه انداخته فِسّی خالی میشود از ماتحتش چون دیگر نمیتواند ان را به هم بکشد…!! باسن خروس زیبایم را وازلین مالیدم چند شب و دیگر نخواند طفلک…!! بعد از چند شب دیگر یادم رفت که وازلین بمالم و خروسم هم یادش رفت که بخواند….یا که یادش بود اما از مرغها خجالت میکشید که مثل هر شب به جای نغمه زیبایی که از حنجره اش برمی امد باد باسنش را تحویل انها بدهد….!! خروسم مَلول شد…!! خروسم مُرد بیچاره از نخواندن…!!
حالا حکایت یارانه ها حکایت همان وازلین است…!! تا میخواهد صدایمان دراید ماتحتمان را با یارانه چرب میکنند…!! میترسم من…!! میترسم از ان روزی که دیگر ماتحت مارا چرب نکنند و ما هم یادمان برود که روزی میتوانستیم فریاد بزنیم…!! میترسم بمیریم از بی فریادی…!!

پشت در توالت!!

پشت درتوالت پارک نوشته بود :
"بردن همه چیز نیست ، اما تلاش برای بردن چرا . پس سعی کن اینجا همه ی زورت رو بزنی ! "
آدم تعجب می کنه تو دنیایی که پشت در دسشویی های عمومی اش این همه معنا ریخته .
چه خوبه که وقتی تو داری یه چیزی رو دور میریزی یه چیزه مفید دیگه ای رو بدست بیاری .
درست مثل حس پیدا کردن یه پاک کن نو زیر نیمکت کلاس ،وقتی داری آشغال تراش ات رو یواشکی با پات هل میدی کنار پایه های میز.

اگر......

اگر دروغ رنگ داشت ؛
هر روز شاید ؛
ده ها رنگین کمان در دهان ما نطفه می بست
و بیرنگی کمیاب ترین چیزها بود
 
اگر شکستن قلب و غرور صدا داشت؛ 
عاشقان سکوت شب را ویران میکردند
 
اگر براستی خواستن توانستن بود ؛ 
محال نبود وصال ! 
و عاشقان که همیشه خواهانند؛ 
همیشه میتوانستند تنها نباشند 
..........
   
اگر گناه وزن داشت ؛ 
هیچ کس را توان آن نبود که قدمی بردارد ؛ 
تو از کوله بار سنگین خویش ناله میکردی ... 
و من شاید ؛ کمر شکسته ترین بودم
 
اگر غرور نبود ؛ 
چشمهایمان به جای لبهایمان سخن نمیگفتند ؛ 
و ما کلام محبت را در میان نگاههای گهگاهمان جستجو نمیکردیم
 
اگر دیوار نبود ؛ نزدیک تر بودیم ؛ 
با اولین خمیازه به خواب میرفتیم 
و هر عادت مکرر را در میان ۲۴ زندان حبس نمیکردیم
 
اگر خواب حقیقتداشت ؛ 
همیشه خواب بودیم
 
هیچ رنجی بدون گنج نبود ...
ولی گنج ها شایدبدون رنج بودند
  
اگر همه ثروت داشتند ؛ 
دل ها سکه ها را بیش از خدا نمیپرستیدند 
و یکنفر در کنار خیابان خواب گندم نمیدید ؛ 
تا دیگران از سر جوانمردی ؛ 
بی ارزش ترین سکه هاشان را نثار او کنند 
اما بی گمان صفا و سادگی میمرد .... 
اگر همه ثروت داشتند
 
اگر مرگ نبود ؛ 
همه کافر بودند ؛ 
و زندگی بی ارزشترین کالا بود 
ترس نبود ؛ زیبایی نبود ؛ و خوبی هم شاید
 
اگر عشق نبود ؛ 
به کدامین بهانه میگریستیم ومیخندیدیم؟ 
کدام لحظه ی نایاب را اندیشه میکردیم؟ 
و چگونه عبور روزهای تلخ را تاب میاوردیم؟ 
آری بی گمان پیش از اینها مرده بودیم .... 
 
 
اگر عشق نبود 
اگر کینه نبود؛ 
قلبها تمامی حجم خود را در اختیار عشق میگذاشتند
 
اگر خداوند ؛ 
یک روز آرزوی انسان را برآورده میکرد 
من بی گمان 
دوباره دیدن تو را آرزو میکردم و تو نیز
هرگز ندیدن مرا 
انگاه نمیدانم 
براستی خداوند کدامیک را می پذیرفت

دکتر شریعتی

آبروی بزرگان

آبروی بزرگان
عده ای با واعظی مخالف بودند و می خواستند او را بی آبرو کنند. به همین منظور جوانی خوشنام را که در دادوستد سابقه درخشانی داشت، مامور کردند تا آبروی شیخ را ببرد.
پسرک روزی جلوی همه مردم در بازار یقه شیخ را گرفت و گفت: یادت هست پریشب یقه مرا گرفتی و می خواستی ترتیب مرا بدهی و من فرار کردم؟
شیخ در کمال خونسردی گفت: یادم هست یقه ات را گرفتم، اما یادم نیست فرار کرده باشی. 

 

نتیجه اخلاقی : 

شوخی -شوحی - با .... شوخی

حوری قد بلند

حوری قدبلند 

 واعظی بالای منبر می گفت: هر کسی نماز شب بخواند، خداوند در روز قیامت به او حوریه ای می دهد که پنجاه فرسخ بلندی قدش است. مردی پای منبر این حرف را شنید و گفت: من نه نماز شب می خوانم و نه چنین حوریه ای می خواهم. چون وقتی دارم در تهران این حوریه را می بوسم، مردم قزوین ترتیبش را در آنجا می دهند و من اصلا نمی فهمم.

سه آمریکایی و سه ایرانی

سه آمریکایی و سه ایرانی

این داستان طنز زیبا که نشان از کمال هوشمندی و ابتکار و خلاقیت و نبوغ هموطنان ایرانی بخصوص در مورد استفاده از وسایل حمل و نقل عمومی دارد، را دوست عزیز بهزاد حیدری برای من ای میل کرده بود. این داستان توسط شهرزاد سامانی ترجمه شده است.

سه نفر آمریکایی و سه نفر ایرانی با همدیگر برای شرکت در یک کنفرانس می رفتند. در ایستگاه قطار سه آمریکایی هر کدام یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که ایرانی ها سه نفرشان یک بلیط خریده اند. یکی از آمریکایی ها گفت: چطور است که شما سه نفری با یک بلیط مسافرت می کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهیم.

همه سوار قطار شدند. آمریکایی ها روی صندلی های تعیین شده نشستند، اما ایرانی ها سه نفری رفتند توی یک توالت و در را روی خودشان قفل کردند. بعد، مامور کنترل قطار آمد و بلیط ها را کنترل کرد. بعد، در توالت را زد و گفت: بلیط، لطفا! بعد، در توالت باز شد و از لای در یک بلیط آمد بیرون، مامور قطار آن بلیط را نگاه کرد و به راهش ادامه داد. آمریکایی ها که این را دیدند، به این نتیجه رسیدند که چقدر ابتکار هوشمندانه ای بوده است.

بعد از کنفرانس آمریکایی ها تصمیم گرفتند در بازگشت همان کار ایرانی ها را انجام دهند تا از این طریق مقداری پول هم برای خودشان پس انداز کنند. وقتی به ایستگاه رسیدند، سه نفر آمریکایی یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که آن سه ایرانی هیچ بلیطی نخریدند. یکی از آمریکایی ها پرسید: چطور می خواهید بدون بلیط سفر کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهم.

سه آمریکایی و سه ایرانی سوار قطار شدند، سه آمریکایی رفتند توی یک توالت و سه ایرانی هم رفتند توی توالت بغلی آمریکایی ها و قطار حرکت کرد. چند لحظه بعد از حرکت قطار یکی از ایرانی ها از توالت بیرون آمد و رفت جلوی توالت آمریکایی ها و گفت: بلیط، لطفا!

پدر- پسر - سیب زمینی

پدری تنها در مینه سوتا، با پسری بیگناه در زندان، قلب پدر شکسته و همه راهها به رویش بسته است، خورشید را نگاه می کند و... این نوشته را آزاده برایم فرستاده است. با یک عالمه تغییرات!

یک روز صبح بهاری:
پیرمردی تنها در مینه سوتا زندگی می کرد . او می خواست مزرعه سیب زمینی اش راشخم بزند اما این کار خیلی سختی بود. تنها پسرش که می توانست به او کمک کند در زندان بود. پیرمرد نامه ای برای پسرش نوشت و وضعیت را برای او توضیح داد :
« پسرعزیزم من حال خوشی ندارم چون امسال نخواهم توانست سیب زمینی بکارم. من نمی خواهم این مزرعه را از دست بدهم، چون مادرت همیشه زمان کاشت محصول را دوست داشت. من برای کار مزرعه خیلی پیر شده ام. اگر تو اینجا بودی تمام مشکلات من حل می شد. من می دانم که اگر تو اینجا بودی مزرعه را برای من شخم می زدی.»
دوستدار تو پدر

دو روز بعد، ساعت یک بعد از ظهر:
چند روز بعد، پیرمرد این تلگراف را دریافت کرد :
« پدر, به خاطر خدا مزرعه را شخم نزن , من آنجا اسلحه پنهان کرده ام.»

یک روز بعد، ساعت چهار صبح:
ساعت چهار صبح فردا، یک کامیون با دوازده نفراز مأموران اف بی آی و افسران پلیس محلی سرو کله شان پیدا شد، آنها بدون یک کلمه توضیح تمام مزرعه را شخم زدند، بدون اینکه اسلحه ای پیدا کنند .
یک هفته بعد، ساعت زیاد مهم نیست
پیرمرد بهت زده نامه دیگری به پسرش نوشت و به او گفت که چه اتفاقی افتاده و از او در پرسید که چه باید بکند ؟
پسرش پاسخ داد : پدر برو و سیب زمینی هایت را بکار، این بهترین کاری بود که از اینجا می توانستم برایت انجام بدهم .

نتیجه گیری اخلاقی:
همیشه سعی کنید از پلیس برای حل مشکل تان استفاده کنید، بخصوص وقتی پلیس خودش مشکل را بوجود آورده است.

از همه جا(۲)

دختر خالم معلم بود. میگفت یه بار تو امتحان جغرافیا سؤال دادم "آیا میدانید طولانی ترین رود ایران چه نام دارد؟" یه شاگرد هم تو ورقه اش نوشته بود : بله

 

*******************

 

آدم های دنیای من ، فعل هایی را صرف می کنند که برایشان صرف داشته باشد

  

*********************

 

از رفیقم که تو مالزی درس میخونه پرسیدم شب عید چی کار کردی؟ گفت : تا موقع سال تحویل کنار دریا زدیم و رقصیدیم بعد هم راه افتادیم رفتیم کوالالامپور واسه کنسرت ابی... تو چی کار کردی تو ایران؟ گفتم هیچی موقع سال تحویل که خواب بودم صبح هم پاشدم رفتم سر کار... عیده داریم؟

  

********************

 

یعنی دلم میخواد از یکی از این گربه مرده هایی که وسط خیابون پاچیده شدن کف آسفالت، بپرسم آخه دیووونه, اون ور خیابون چی داشت که اینور خیابون نداشت؟ 

 

********************

 

امروز سر راه یه گدا شیشه ماشینو زد 200 تومنی بهش دادم یه نگا به دویستی کرد یه نگا به من. بعد پولو پرت کرد تو ماشین. اگه بابام جلو کل فامیل شخصیتمو خورد میکرد انقد تحقیر نمیشدم. تورّمه داریم؟

 

***********************

 

انگار خنده هم برامون سهمیه بندی شده . اگه یه شب یه خورده زیادی بخندی فرداش از اول صبح هزار تا درد و بلا میریزه رو سرت

 

از همه جا چه خبر؟

سال نو مبارک 

 

رفتیم کنسرت إبی، یارو خارجیه میگه: شما اینجا واسه این، اینقدر سر و دست می‌شکنین، تو خود ایران کنسرت‌هاش چیه دیگه

 

**************************

 

 سال 12 ماه خونه هم نمیریم، اونوقت عید که میشه صبح یه سری پا میشن میان خونمون غروبش ما میریم خونشون

*************************

رفتم شلوار جین بخرم، اولی رو پرو کردم یه نمه تنگ بود. فروشنده گفت: یه نمه بپوشی جا باز می‌کنه! دومی رو پوشیدم یه نمه گشاد بود. فروشنده گفت: چیزی نیست یه نمه آب بخوره تنگ میشه

 

**********************

آقا جاده ها به شمال بسته ست از ترافیک... پروازا به جنوب تموم شده... ارمنستان مرزشو بسته از هجوم مسافر... کشورای همسایه کلا پر شدن... آسیای شرقیم که قُرق ایرونیا شده... من موندم اینا میخوان برگردن مملکت جا میشن؟

 

**********************

من نمیدونم چرا ملت ۱۳ روزه اول عید خوشتیپو خوشگل میکنن ، کاش 365 روز سال همینطوری هلو بمیونیم ! بعضیا بعد از 13 روز عید از کارگر ساختمون هم بدتر میشن

 

********************

یک سال تمام میگن جنگ نرم و تهاجم فرهنگی ، عید که میشه از 103 تا فیلمشون 90 تاش ساخت استکبار جهانیه

 

********************

به بچهِ میگی «عمویی ، منو چن تا دوس داری؟» کلی با انگشت حساب کتاب می‌کنه می‌گه هفت تا؛ بعد دوباره می‌پرسی «عمویی چقد عیدی میخوای؟» هنو حرفت تموم نشده میگه بیست هزار تومن

 

 ********************

زلزله 9 ریشتری اومده! سونامی با سرعت 800 کیلومتر! 300 تا پس لرزه بالای 5 ریشتر! نیروگاه اتمی ترکیده! 10روز گذشته! هنوز تلفات کل کشورشون به نصف زلزله بم نرسیده

 

***********************

ساعت چنده ؟
جدید یا قدیم ؟
به مدت 6 ماه این جمله رو همه خواهیم شنید

 

*************************

یارو صبح با اهل بیتش اومده بودن خونمون عید دیدنی تا ظهر داشتن شیرینی و اجیل و میوه میخوردن. بابای بدبخته ما هم یه تارف زد که ناهار هم در خدمت باشیم اونا هم گفتن باشه دیگه چی کار کنیم!!! خلاصه ناهارشونم خوردم عصر رفتنی کیفه دخترش جا موند زنگ زدیم گفتیم بیاین ببرید دیدیم شب دوباره با ایل و طایفش اومدن واسه شام

 

 *******************

پژو 206 نقره ای ، دست راستتو ازون زیر بیار رو داشبورد، الان سه دقیقه است دنده عوض نکردی، دستت چیکار میکنه اون پائین؟

 

[ گشت نامحسوس بدحجابی در جاده - مورد مشکوکِ خانم بغل راننده - تونل کندوان]

  

 

**********************

  

عید ما آن روزی است که محصول یک سال دهقانی ، غذای یک شب اربابی نباشد

از همه جا

تا رخت و لباسای زمستونی رو جمع میکنی یهو تهران میشه سیبری!! تا 4تا پیرهن اضافه میپوشی همچین آفتاب میزنه میشه شاخ آفریقا 

  *** 

 

تو کوچه ما ترقه زدند پیرزنه دم در وایساده بود ترسید هفت جد یارو رو نفرین کرد. دو دقیقه بعد نوه خودش ترقه زد در حد بمب هیدروژنی، پیرزنه گفت قربون قد و بالات مادر مواظب باش  

 

*** 

 

 

خیلی وقت ها برای داشتن اونی که دوسش داری داشتن ماشین مدل بالا یا پول و ... لازم نیست، گاهی فقط دوس داشتن لازم هست و عشق   

 

*** 

یارو تو صفحه فیسبوکش نوشته: "دیدن برفک تلویزیونو به برنامه های صدا و سیما ترجیح میدهم" بعد به من میگه: دیشب دوجینو دیدی؟ میگم دوجین دیگه کدوم خریه؟ میگه امپراطور بادها دیگه  

 

*** 

فقط سیب

 


این عکس اقای اوباما با مدیر دفتر مدیریت و بودجه ایالات متحده  و در حال بحث بر سر 

5/3   تریلیارد دلار بودجه 2010 و 15 تریلیارد دلار تولید ناخالص ملی آن کشور  است. به میوه های روی میز نگاه کنید. فقط سیب است. از نارنگی  و موز و خیار و پرتقال و کیوی هم خبری نیست. یعنی میزشان از میزیک بخشدار جمهوری اسلامی هم ساده تر است. نه فرمان مالک اشتر خوانده اند و نه خود را زرت و زرت خدمتگزار می خوانند و نه با دمپایی راه می روند. مثل آقا زندگی می کنند و ایده های بزرگ و مردان بزرگ را به کار می گیرند و ضمنا یک کار مهم دیگر هم می کنند. شکر زیادی نمی خورند

قانونهایی که نیوتون کشف نکرد

قانونهایی که نیوتون کشف نکرد
 
قانون صف:

اگر شما از یک صف به صف دیگری رفتید، سرعت صف قبلی بیشتر از صف فعلی خواهد شد.
 
قانون تلفن:
اگر شما شماره‌ای را اشتباه گرفتید، آن شماره هیچگاه اشغال نخواهد بود. 
 
قانون تعمیر:
 
بعد از این که دست‌تان حسابی گریسی شد، بینی شما شروع به خارش خواهد کرد.
قانون کارگاه:
اگر چیزی از دست‌تان افتاد، قطعاً به پرت‌ترین گوشه ممکن خواهد خزید.
قانون معذوریت:
 
اگر بهانه‌تان پیش رئیس برای دیر آمدن پنچر شدن ماشین‌تان باشد، روز بعد واقعاً به خاطر پنچر شدن ماشین‌تان، دیرتان خواهد شد.
قانون حمام:
 
وقتی که خوب زیر دوش خیس خوردید تلفن شما زنگ خواهد زد.
قانون روبرو شدن:
 
احتمال روبرو شدن با یک آشنا وقتی که با کسی هستید که مایل نیستید با او دیده شوید افزایش می‌یابد. 
 
قانون نتیجه:
 
وقتی می‌خواهید به کسی ثابت کنید که یک ماشین کار نمی‌کند، کار خواهد کرد. 
 
قانون بیومکانیک:
 
نسبت خارش هر نقطه از بدن با میزان دسترسی آن نقطه نسبت عکس دارد. 
 
قانون تئاتر:
 
کسانی که صندلی آنها از راه‌روها دورتر است دیرتر می‌آیند. 
 
قانون قهوه:
 
قبل از اولین جرعه از قهوه داغتان، رئیس‌تان از شما کاری خواهد خواست که تا سرد شدن قهوه طول خواهد کشید.

سال نو

در حیرتم از این همه تعجیل شما  

از اینهمه صبر و طول و تفصیل شما 

 ما خیر ندیدیم از سال قدیم.... این سال جدید نیز تحویل شما

علت محرومیت حقیقی

 

تصویر کاری که  باعث محرومیت حقیقی شد. 

 

 

از کی تعطیل کنیم

مصدق تا ۲۹ اسفند دنبال ملی کردن نفت بود، ما دنبال اینیم از ۱۸ اسفند تعطیل کنیم یا ۲۳ 

چقدر سخت است همرنگ جماعت شدن وقتی جماعت خودش هزار رنگ است 

** 

پارسال چهارشنبه سوری با ماشین داشتم تو شهر دور میزدم، یه بنده خدایی یه ترقه(فکر کنم نارنجک بود) انداخت رو سقف ماشین تا هفته دوم بعد عید سرم گیج بود(فکر کنم مغزم آسیب جدی دیده باشه). وجدانا فردا رو سقف ماشین کسی چیزی نندازین 

*** 

بعضی ها به پای هم پیر می شوند و بعضی ها به دست هم  

 

 

*** 

 

 

آیا می دانید که

قلقلک دادن فرد مبتلا به اسهال مانند شوخی با اسلحه در حالت رگبار است!!؟ 

 

*** 

 

تو ژاپن بعد از 9ریشتر زلزله و کلی بدبختی، مردم وقتی می خوان آب بگیرن یادشون نمیره که باید تو صف بایستن، ولی تو ایران طرف واسه یه ظرف قیمه نذری تو صف که نمی ایسته هیچی، اگه بهش اعتراض کنی هم کل خانوادت رو میبره زیر سوال

دروغ شرافتمندانه

هر وقت مردی دروغ میگه به خاطر یه دلیل شرافتمندانه و مفیده روزی، وقتی هیزم شکنی مشغول قطع کردن یه شاخه درخت بالای رودخونه بود، تبرش افتاد تو رودخونه. وقتی در حال گریه کردن بود، یه فرشته اومد و ازش پرسید: چرا گریه می کنی؟ هیزم شکن گفت که تبرم توی رودخونه افتاده. فرشته رفت و با یه تبر طلایی برگشت. 'آیا این تبر توست؟' هیزم شکن جواب داد: ' نه' فرشته دوباره به زیر آب رفت و این بار با یه تبر نقره ای برگشت و پرسید که آیا این تبر توست؟ دوباره، هیزم شکن جواب داد : نه. فرشته باز هم به زیر آب رفت و این بار با یه تبر آهنی برگشت و پرسید آیا این تبر توست؟ جواب داد: آره. فرشته از صداقت مرد خوش حال شد و هر سه تبر را به اوداد و هیزم شکن خوش حال روانه خونه شد. یه روز وقتی داشت با زنش کنار رودخونه راه می رفت زنش افتاد توی آب. هیزم شکن داشت گریه می کرد که فرشته باز هم اومد و پرسید که چرا گریه می کنی؟ اوه فرشته، زنم افتاده توی آب. ' فرشته رفت زیر آب و با جنیفر لوپز برگشت و پرسید : زنت اینه؟ هیزم شکن فریاد زد: آره! فرشته عصبانی شد. ' تو تقلب کردی، این نامردیه ' هیزم شکن جواب داد : اوه، فرشته من منو ببخش. سوء تفاهم شده. می دونی، اگه به جنیفر لوپز 'نه' می گفتم تو می رفتی و با کاترین زتاجونز می اومدی. و باز هم اگه به کاترین زتاجونز 'نه' میگفتم، تو می رفتی و با زن خودم می اومدی و من هم می گفتم آره. اونوقت تو هر سه تا رو به من می دادی. اما فرشته، من یه آدم فقیرم و توانایی نگهداری سه تا زن رو ندارم، و به همین دلیل بود که این بار گفتم آره. نکته اخلاقی: هر وقت مردی دروغ میگه به خاطر یه دلیل شرافتمندانه و مفیده

عزدواج !!!

نام : کمال
کلاس : دبستان
موزو انشا : عزدواج!
هر وقت من یک کار خوب می کنم مامانم به من می گوید بزرگ که شدی برایت یک زن خوب می گیرم
تا به حال من پنج تا کار خوب کرده ام و مامانم قول پنج تایش را به من داده است
حتمن ناسرادین شاه خیلی کارهای خوب می کرده که مامانش به اندازه استادیوم آزادی برایش زن گرفته بود. ولی من مؤتقدم که اصولن انسان باید زن بگیرد تا آدم بشود ، چون بابایمان همیشه می گوید مشکلات انسان را آدم می کند
در عزدواج تواهم خیلی مهم است یعنی دو طرف باید به هم بخورند. مثلن من و ساناز دختر خاله مان خیلی به هم می خوریم
از لهاز فکری هم دو طرف باید به هم بخورند، ساناز چون سه سالش است هنوز فکر ندارد که به من بخورد ولی مامانم می گوید این ساناز از تو بیشتر هالیش می شود
در عزدواج سن و سال اصلن مهم نیست چه بسیار آدم های بزرگی بوده اند که کارشان به تلاغ کشیده شده و چه بسیار آدم های کوچکی که نکشیده شده. مهم اشق است !
اگر اشق باشد دیگر کسی از شوهرش سکه نمی خواهد و دایی مختار هم از زندان در می آید
من تا حالا کلی سکه جم کرده ام و می خواهم همان اول قلکم را بشکنم و همه اش را به ساناز بدهم تا بعدن به زندان نروم
مهریه وشیر بلال هیچ کس را خوشبخت نمی کند
همین خرج های ازافی باعث می شود که زندگی سخت بشود و سر خرج عروسی دایی مختار با پدر خانومش حرفش بشود
دایی مختار می گفت پدر خانومش چتر باز بود..خوب شاید حقوق چتر بازی خیلی کم بوده که نتوانسته خرج عروسی را بدهد. البته من و ساناز تفافق کرده ایم که بجای شام عروسی چیپس و خلالی نمکی بدهیم. هم ارزان تر است ، هم خوشمزه تراست تازه وقتی می خوری خش خش هم می کند!
اگر آدم زن خانه دار بگیرد خیلی بهتر است و گرنه آدم مجبور می شود خودش خانه بگیرد. زن دایی مختار هم خانه دار نبود و دایی مختار مجبور شد یک زیر زمینی بگیرد. می گفت چون رهم و اجاره بالاست آنها رفته اند پایین! اما خانوم دایی مختار هم می خواست برود بالا! حتمن از زیر زمینی می ترسید . ساناز هم از زیر زمینی می ترسد برای همین هم برایش توی باغچه یک خانه درختی درست کردم. اما ساناز از آن بالا افتاد و دستش شکست.. از آن موقه خاله با من قهر است
قهر بهتر از دعواست.آدم وقتی قهر می کند بعد آشتی می کند ولی اگر دعوا کند بعد کتک کاری می کند بعد خانومش می رود دادگاه شکایت می کند بعد می آیند دایی مختار را می برند زندان!
البته زندان آدم را مرد می کند.عزدواج هم آدم را مرد می کند، اما آدم با عزدواج مرد بشود خیلی بهتر است!
این بود انشای من .  

جایگاه ما کجاست و ما کجائیم

می دانیم جایمان کجاست !

می گویند زمانی که قرار بود دادگاه لاهه برای رسیدگی به دعاوی انگلیس در ماجرای ملی شدن صنعت نفت تشکیل شود، دکتر مصدق با هیات همراه زودتر از موقع به محل رفت. در حالی که پیشاپیش جای نشستن همه ی شرکت کنندگان تعیین شده بود، دکتر مصدق رفت و به نمایندگی هیات ایران روی صندلی نماینده انگلستان نشست.

قبل از شروع جلسه، یکی دو بار به دکتر مصدق گفتند که اینجا برای نماینده هیات انگلیسی در نظر گرفته شده و جای شما آنجاست، اما پیرمرد توجهی نکرد و روی همان صندلی نشست. جلسه داشت شروع می شد و نماینده هیات انگلیس روبروی دکتر مصدق منتظر ایستاده بود تا بلکه بلند شود و روی صندلی خویش بنشیند، اما پیرمرد اصلاً نگاهش هم نمی کرد. 

 

 

جلسه شروع شد و قاضی رسیدگی کننده به مصدق رو کرد و گفت که شما جای نماینده انگلستان نشسته اید، جای شما آنجاست. کم کم ماجرا داشت پیچیده می شد و بیخ پیدا میکرد که مصدق بالاخره به صدا در آمد و گفت : شما فکر می کنید نمی دانیم صندلی ما کجاست و صندلی نماینده هیات انگلیس کدام است ؟ نه جناب رییس، خوب می دانیم جایمان کدام است.

اما علت اینکه چند دقیقه ای روی صندلی دوستان نشستم به خاطر این بود تا دوستان بدانند برجای دیگران نشستن یعنی چه ؟ او اضافه کرد که سال های سال است دولت انگلستان در سرزمین ما خیمه زده و کم کم یادشان رفته که جایشان این جا نیست و ایران سرزمین آبا و اجدادی ماست نه سرزمین آنان ...

سکوتی عمیق فضای دادگاه لاهه را احاطه کرده بود و دکتر مصدق بعد از پایان سخنانش کمی سکوت کرد و آرام بلند شد و به روی صندلی خویش قرار گرفت. با همین ابتکار و حرکت، عجیب بود که تا انتهای نشست، فضای جلسه تحت تاثیر مستقیم این رفتار پیرمرد قرار گرفته بود و در نهایت نیز انگلستان محکوم شد.

بی خیال دیگه بابا!!!

مردم اعصاب ندارند  بابا بیخیال 

 

اینجا  

 

رو ببینید

خداحافظ

 دیشب خیلی خسته بودم، واسه همین تصمیم گرفتم زودتر بخوابم. تازه چشمم رو هم افتاده بود که یه دفعه از خواب پریدم. از رختخواب بلند شدم و دیدم همسایه پایینی مهمون داشته و حالا هم دارند تشریف می برند 

تو مراسم و مهمانی ها به محض اینکه اعلام رفتن کنیم، خداحافظی ها از همون کف زمین که نشستیم شروع میشه و تا چشم کار میکنه، تا جایی که همدیگه رو اندازه یه مورچه می بینیم، ادامه پیدا میکنه:

 

خب احمد آقا ، صغرا خانم!

 “خیلی زحمت دادیم، با اجازه تون از حضورتون مرخص میشیم.”

  

با گفتن یه همچین جمله ای، تراژدی سریال یانگوم وار خداحافظی شروع می شه. بیشتر از چهل بار توی خونه یارو خداحافظی می کنیم. حالا حساب کنید مثلا ۶ نفر آدم اومدن مهمونی و حالا دارن می رن بیرون. به طور مستمر و بی وقفه همه می گن:

 

«خداحافظ»

 

صاحب خونه بدبخت، پس از کلی پذیرایی و دولا و راست شدن حالا باید به اتفاق اهل و عیال بره دنبال مهمون ها، مستمراً جواب خداحافظیه اونا رو بده:

 

“خداحافظ ، خداحافظ ، خداحافظ ، قربون شما ، خداحافظ ، خداحافظ ، ببخشید بد گذشت، خداحافظ ، خداحافظ…”

 

حالا اومدن دم در:

 

” … خب اصغر آقا ببخشید مزاحم شدیم ، تو رو خدا شما هم یه شب تشریف بیارین.

 

“خداحافظ ، خداحافظ ، چشم، حتماً مزاحم میشیم، سلام برسونین ، خداحافظ ، خداحافظ…”

 

توی این دسته اگر تعداد خانم ها از دو نفر بیشتر باشه که دیگه واویلاست. تازه دم در خونه یادشون می افته دستور پختن قورمه سبزی و رنگ موها و آخرین خریدها و جدیدترین دکوراسیون رو به هم بگن و تو تمام این مدت صدای دلنشین «خداحافظ ، خداحافظ» مرتباً به گوش می رسه.

 

حالا همه سوار ماشین شدن و سرنشینان از چهار طرف ماشین تا کمر بیرون اومدن و دارن دست تکون می دن:

 

“خداحافظ ، خداحافظ ، خداحافظ  “

 

راننده هم برای عرض ارادت اون موقع شب ۵ تا ۶ بوق به معنی «خداحافظ» برای مستقبلین میزنه.

 

حالا دیگه ماشین رسیده ته کوچه و این بار دیگه فریاد می زنن:

 

“خداحافـــــــــــــظ ، خداحافـــــــــــــــظ ، خداحافـــــــــــــظ…”

 

آخه یکی نیست بگه مگه میخواین برین سینه کش قبرستون که دل نمی کنین از هم!؟

 

تازه فردا ساعت ۱۱ صبح یکی از خانم هایی که دیشب مهمون بوده زنگ میزنه به صغرا خانم و میگه:

 

“صغرا جون ممنون بخاطر پذیرایی دیشب؛ والله زنگ زدم بگم دیشب این بچه ها حواسم را پرت کردن یادم رفت ازت خداحافظی کنم!!!”

از همه جا

طرف میخواد بیاد خواستگاری، میپرسن پسر خوب هست حالا؟
معرفش با افتخار میگه: آره خیلی پسر با دین و ایمان و خوبیه ، تو عروسی خواهرش اهنگ گذاشته بودن اعتراض کرد از وسط عروسی بلند شد رفت بیرون دیگه نیومد

 

**********************

 

یه ماشین خریدیم 1000 تا دوست پیدا کردیم . الان که فروختیمش یکیشونم زنگ نمیزنه !
معرفته داریم!؟!؟!؟

 

 

**********************

 

یه خواننده ی نه چندان معروف باز هم در خارج! یه آهنگ میخونه که با توجه به معنیش باعث حتی عوض شدن زندگی دیگران میشه، ایرانیه آهنگ میخونه: هلوی منی تو! میخوام تو رو گاز بزنم

 

*********************

 

 

آخرش نفهمیدیم ؟!!! توی این مملکت تو روبوسی، 2 بار باید بوس کنیم یا 3 بار؟؟ ... بوسه داریم؟؟

 

 

*******************

 

 مهران مدیری واسه عید دلش یه سفر آمریکا و اروپا میخواد ما باید پولشو بدیم؟؟؟؟؟؟

پز جدید !!!

جدیدا که از خواستگارو این چیزا خبری نیست دخترا از تعداد فرند رکوئست هائی که اکسپت نکردن واسه هم کلاس میزارن