از همه چی و همه جا

هر چی رو که فکر می کنم جالبه می نویسم هر کی دوست نداره نخونه انتقاد کردن کار منه اگه خوشتون نمیاد مشکل من نیست

از همه چی و همه جا

هر چی رو که فکر می کنم جالبه می نویسم هر کی دوست نداره نخونه انتقاد کردن کار منه اگه خوشتون نمیاد مشکل من نیست

تست شناخت بیمار روانی

به هنگام بازدید از یک بیمارستان روانى، از روان‌پزشک پرسیدم شما چطور می‌فهمید که یک بیمار روانى به بسترى شدن در بیمارستان نیاز دارد یا نه؟


روان‌پزشک گفت: ما وان حمام را پر از آب می‌کنیم و یک قاشق چایخورى، یک فنجان و یک سطل جلوى بیمار می‌گذاریم و از او می‌خواهیم که وان را خالى کند.

 


من گفتم: آهان! فهمیدم. آدم عادى باید سطل را بردارد چون بزرگ‌تر است
.
.
.
.
.

.
.
.
روان‌پزشک گفت: نه! آدم عادى درپوش زیر آب وان را بر می‌دارد... شما می‌خواهید تختتان کنار پنجره باشد؟

ایرانی اصیل

داستان"ایرانی اصیل" بودن،کمی فرق کرده، اینطور نیست؟

مهمونی می دیم اونهایی که دوست داریم و نداریم رو دعوت می کنیم. یواشکی به لباسای اونهایی که دوست نداریم می خندیم. بعد که رفتند با دوستهای خودمونیمون می شینیم به حرفهاشون می خندیم! توی مهمونی واسه همدیگه جوک ترکی می گیم! جوک لری می گیم! اصفهانی ها رو مسخره می کنیم. می گیم کاشونی ها ترسواند! رشتی ها بی غیرتند! کردها خرمتعصب هستند! آبادانی ها لاف می زنند!

پایین شهریها رو آدم حساب نمی کنیم! مرز بین پایین شهر و بالای شهر رو هم خودمون تعیین می کنیم! اونها که از قلهک پایینتر رو قبول ندارند شیک ترند!  وقتی یکی از فامیلهامون شهرستان زندگی می کنه و ما یهویی از دهنمون می پره فوری توضیح می دیم که طرف بخاطر شغلش که مدیر فلان کارخونه است اونجا زندگی می کنه!

بشقاب و لیوانهای فرانسوی می خریم! لوسترهای ساخت چین می خریم! شکلات آیدین هدیه نمی بریم چون ایرانیه کلاسش پایینه!

موقعی که اتوبوس میاد حمله می کنیم! اگه اوضاع بحرانی بشه با آرنجمون می زنیم به کناریها راه رو باز می کنیم! آخه خسته هستیم باید زودتر بریم خونه! وقتی کسی نباشه هم همین که می شینیم با ماژیک پشت صندلی ها یادگاری می نویسیم که دفعه دیگه که سوار شدیم به دوستامون هنرمون رو نشون بدیم!

شب چهارشنبه سوری ترقه پرت می کنیم پشت پای زن همسایه که وقتی پرید بخندیم! وقتی تیم فوتبال مورد علاقه امون توی مسابقه می بازه شیشه اتوبوس واحد رو می شکنیم! سیزده بدر گند می زنیم به طبیعت! یعنی همیشه اینکارو می کنیم نه فقط سیزده بدرها!

فحش خواهر و مادر می دیم! به همدیگه! به دین و مذهب!  و  عربها و غیره! اما تا یه مشکلی پیش میاد میگیم یا فلان امام!!  و در لوس آنجلس هم بیشتر سفره حضرت عباس باز میکنیم تا توی تهران.

ما همه مادرزادی سیاستمدار به دنیا اومدیم اما استراتژی تک تکمون با همدیگه و با تمام دنیا متفاوته برای همین در هیچ موردی باهم توافق نداریم و بازهم به هم فحش می دیم! سه تا که میشیم پنج نظر متفاوت داریم و هممون خیال میکنیم حق داریم.

ما به اجدادمون خیلی احترام می ذاریم! مخصوصاً داریوش و اینها! وقتی سر قبرشون میریم حتماً یه یادگاری هم با هرچی که دستمون باشه روی در و دیواراش می کنیم!

ما روز عاشورا تاسوعا نذری می دیم! اما برای اینکه زعفرون گرونه روی پلو گلرنگ می ریزیم!

ما احتمالاً غیر از رامسر و کلاردشت جای دیگه ای از ایران رو ندیدیم اما حتماً دوبی رفتیم و فروشگاه عرض الهدایا رو دیدیم! بی برو برگرد هم یه عکسی توی صحرا روی شنها گرفتیم که به همسایه ها نشون بدیم!

ما رانندگیمون حرف نداره! رانندگی بدون فحش و فضیحت برامون معنی نداره! چراغ راهنمایی عابرپیاده، موتورسوار  های آدمخور  ..... فقط یک کلمه از هر مورد کافیه !

ماها سینما نمی ریم و عوضش عشق می کنیم قبل از اینکه فیلم روی پرده سینما بره ما سی دیشو ببریم خونه!  

ما - مخصوصاً لوس آنجلسی هامون- وقتی کانال تلویزیونی درست می کنیم یا هیمنطوری آب دوغ خیاری میارندمون توی یه برنامه ای مجری بشیم یا گزارش بدیم یا خدای نکرده به عنوان کارشناس حرف بزنیم از هر سه تا کلمه ای که می گیم چهار تاش انگلیسیه اونهم با هزار تا عشوه و ناز و غمزه شتری و صد البته تلفظ  صد درصد غلط !

ماها عاشق رقص عربی هستیم! هرچی هم سنمون میره بالاتر علاقه امون به این رقص که تا ابد یادش نمیگیریم هی بیشتر و بیشتر میشه و اصرار می کنیم که باید توی همه مهمونی ها هنرمون رو نشون بدیم!البته دوستان خیلی اصرار می کنندا وگرنه ماها همه خجالتی هستیم و رقصمون نمیاد.  

ما توی خیابون زل می زنیم به  زن ها! کوچیک یا بزرگ مهم نیست! مهم اینه که وقتی خانومه نزدیک شد حتماً یه متلک آبدار نثارش کنیم ........ ما از اینکارا خیلی می کنیم!

 به آذری ها متلک میگیم، اونارو مسخره میکنیم  و براشون جوک میسازیم ولی بهترین و مفیدترین دوستامون آذری هستن!

اما سه چیز برای ما خیلی مهمه:

یک: ما هیچ وقت اجازه نخواهیم داد که روی هیچ نقشه ای خلیج فارس به خلیج عربی تبدیل بشه!

دو: حواسمون هست که هرجا اسمی از فیلم سیصد برده شد اعتراض کنیم نامه بنویسیم طوماراینترنتی امضا کنیم که چرا قیافه ما ایرانیها رو اینقدر وحشتناک کشیدند! آخه ما ایرانیها اونقدرا هم وحشتناک نیستیم!

سه: دولت کشورمون باید مثل دولت سوئد و نروژ باشه. دموکرات / عشقی / مهربان. با یک شرط:ما همون "آدم" هایی که در بالا گفتیم بمونیم!!!

راز نیمه شعبان

اینست صدای خرد شدن یک مرد 

اینست صدای شکستن یک دل 

اینست نجوای عاشق  بی قرار 

اینست احساس جاذبه و فرار 

 . 

در کوچه باغ تنهایی دلم صدای خش خش برگ های امید از زیر پایت به گوش می رسد .  

هر گام که بر میداری در تاریکی تفکر اتم غرق می شوم. 

دل به امید بسته ام و انتظار رخ یار دارم. 

غافل که یار  روی زمن برداشته و  گام در راه انهدام احساس بر می دارد. 

نیمه شعبان عاقبت  از راه خواهد رسید و انتظار روئیت  قرص ماه به پایان خواهد  آمد .  

آن شب  شب  وصال است و عشق و آنکه هلال رویش پنهان بود چون قرصی بر آسمان دلم خواهد درخشید. و مرا از لذت دیدار رویش سیراب خواهد کرد. 

عهدی که دارد را به یاد خواهد آورد و بهاری را که بدستش سپردم چون تابستانی  همیشه سبز  

به من هدیه  خواهد نمود . 

بر دفتر خاطرات سبزی که تحفه ای برایش بود یادگاری خواهم نوشت و به دست باد خواهم سپرد  تا به سرزمینی برود که آفتابش هیچ گاه غروب نخواهد کرد.

اندر حکایت قبض گاز

مریدی بر سر زنان نزد شیخ برفت رقعه ای به شیخ داد و عرض کرد یا شیخ قبض گازتان آمد

فغان و ناله از مریدان برخاست

شیخ گریان فرمود : کاش قبض روح می شدیم و قبض گاز نمی شدیم ، حال آن کلنگ بده ببینم

مرید عرض کرد : یا شیخ این کلنگ نیست قبض است

فرمود : هرچه که هست خانه مان را ویران بکرده

پس نیک در قبض نگریست که صفرهایش از قبض برون زده بود

فرمود : به گمانم هیزم نیز گران گشته. بگردید و تپاله جمع کنید که گر آن هم گران شود بی گمان بیچاره ایم

 

خوشا تپاله و وفور بی مثالش *** نه به این گاز و بهای بی زوالش

 

و مریدان خون بگریستند

خاطره یک پزشک بخش اطفال

خاطره یک پزشک بخش اطفال

 

  رفتم دستکش هام رو عوض کنم، نمیدونم تا برگردم چه بلایی سر خودش آورد که اینطوری گریه میکرد! پرسیدم آخه کجات درد میکنه کوچولو؟... بدون وقفه میگفت: تقی.....تقی! ـ

ازش خواهش کردم مادر بچه رو صدا کنه، تا بخش رو روی سرمون خراب نکرده! مادرش که اومد ، یه چسب زخم خواست و چسبوند رو "انگشتش بعد هم
دلداری اش داد و آرومش کرد. گیج شده بودم! پرسیدم قضیه چی بود؟
مشخص شد تو مهد کودک ، اسم امام ها رو به ترتیب انگشت های دست، به این ها یاد میدن،... این بچه هم که انگشتش مونده بود لای دسته صندلی و درد گرفته بود، برای همین هم وقتی ازش میپرسیدیم کجات درد میکنه ، همش میگفت: تقی

 

پرستار رو صدا زدم، ولی اونم نتونست متوجه بشه که این بچه چش شده ...بچه هم که ول کن نبود و دائم تقی تقی میکرد! گفتم تقی جان آروم باش! تو دیگه مرد شدی! مرد که گریه نمیکنه!! پرستار گفت اسمش که تقی نیست آقای دکتر! تو پرونده اش نوشته رامتین! گفتم خب شاید تو خونه تقی صداش
میکنند!!...اونم زد زیر خنده! ـ

قیمت آموزش حرکات موزون اعلام شد

قیمت آموزش حرکات موزون اعلام شد: ایرانی 30 هزار تومان، سالسا و هیپ هاپ 300 هزار تومان

 خبرگزاری برنا -  کلاسهای عمومی و خصوصی حرکات موزون و رقصهای مختلف در تهران دور از چشم ناظران دولتی به راحتی برگزار می شود

 

 

یکی از مربیان "آرزو" نام دارد، حرکات موزون یا ایروبیک موزون (رقص) مختلف را بدون محدودیت تعداد افراد در کلاسش، آموزش می‌دهد و برای دوره کامل هر کدام از رقص های عربی ، ایرانی، تانگو ،سالسا و هیپ هاپ چیزی حدود 150 تا 300 هزار تومان هزینه دریافت می‌کند

 ما که ندیده ایم، ولی اینطور که شنیده هایمان می گوید کار و کسب این مربیان هم سکه است و امکان دارد چندی دیگر، اتحادیه و صنف و سندیکا برای خود تشکیل بدهند، آن روز، حتما، نظارت بر قیمت گذاری خدمات آموزشی رقص و ایروبیک موزون، آنقدر جدی خواهد شد که ارقام از 25 هزار تومان تا 300 هزار تومان در نوسان نباشد

 این قرتی بازی ها رو بی خیال. رقص فقط رقص اصیل ایرانی توسط عباس آقای خودمون

 عضویت در گروه اینترنتی منصور قیامت

ورود زنان به قهوه‌خانه‌های دارای قلیان از 20 تیر ممنوع می‌شود

عضویت در گروه اینترنتی منصور قیامت

فرمانده انتظامی تهران بزرگ از ممنوعیت ورود بانوان به چایخانه‌ها و قهوه‌خانه‌هایی که با قلیان از مشتریان خود پذیرایی می‌کنند خبر داد. به گزارش خبرنگار «حوادث» خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، سردار حسین ساجدی‌نیا روز دوشنبه در حاشیه حضور در مرکز نظارت همگانی نیروی انتظامی (197) اظهار کرد: در پی درخواست‌های مکرر مردم به خصوص خانواده‌ها و دریافت گزارشات متعدد و در راستای طرح ارتقای امنیت اخلاقی و با هماهنگی مراجع قضایی مقرر شد از 20 تیرماه امسال ورود بانوان به چایخانه‌ها و قهوه‌خانه‌هایی که با قلیان از مشتریان خود پذیرایی می‌کنند، ممنوع خواهد بود. وی افزود: بنا بر ماده 27 قانون نظام صنفی و توافق صورت گرفته با صنف مربوطه، از تاریخ یاد شده از ورود خانم‌ها به این دسته از چایخانه‌ها و قهوه‌خانه‌ها جلوگیری خواهد شد

 ************************

فرار از زندان 2......محصول ایران ..اصفهان

عضویت در گروه اینترنتی منصور قیامت

http://s1.picofile.com/file/6912761566/h55.jpg

شش زندانی صبح روز جمعه در نتیجه حفر تونل از زندان دستگرد در استان اصفهان گریختند

 به گزارش ایسنا، رییس کل دادگستری استان اصفهان با تایید این خبر گفت: شش زندانی صبح روز جمعه 10 تیر 1390 با حفر تونل از زندان دستگرد در استان اصفهان فرار کرده‌اند. غلامرضا انصاری اظهارکرد: اتهام یکی از این شش زندانی قتل و پنج نفر دیگر سرقت مسلحانه بوده است. این زندانیان با حفر 32 متر کانال به محوطه‌ی باز راه پیدا کرده و با تهدید یک سرباز در آن محوطه از زندان گریخته‌اند

 رییس کل دادگستری استان اصفهان تصریح کرد: یکی از متهمان درهنگام فرار در تونل گیر کرده بود که ماموران آتش نشانی موفق شدند او را که دچار خفگی شدید شده بود بیرون کشیده و از مرگ حتمی نجات دهند

از همه جا(۳۷)

داداشم رفته خواستگاری. دختره کلی از اعتقادات مذهبی اش تعریف کرده و در عین حال گفته: البته ما از این مسلمون های خشک نیستم که لب به مشروب نزنیم

 ظاهرا مسلمون خیس بودند ایشون  ـ

*************************

تو رستوران لیوان رو بر عکس گذاشته بودن رو میز... غضنفر میره میشینه سر میز میگه این چه لیوانیه که سر نداره ... بر عکسش میکنه میگه : چه جالب , ته هم نداره !!!  ـ

 **********************

 کیم کارداشیان مدل معروف، بازیگر و مدل ساز آمریکایی طبیعی بودن باسن خود را اثبات کرد

 

  

دلیل انتقادات، سوالات زیاد و عجیبی که مردم در مورد باسن کیم میکردند این مدل معروف به پیشنهاد خواهرش به دکتر خانوادگیش مراجعه کرد و از او درخواست کرد تا از باسنش تصویر ایکس-ری گرفته بشه تا بتونه ثابت کنه باسنش طبیعیه و از هیچ نوع پوشش کاذب یا عمل جراحی ایمپلنت استفاده نکرده 

من بازم شک دارم. باید تحقیقات بیشتری در این زمینه انجام بشه

************************

غضنفر زنگ میزنه پیتزا فروشی میگه یه پیتزا می خواستم. فروشنده میگه: به نام .... ؟ غضنفر میگه: آخ آخ . ببخشید . به نام خدا , یه پیتزا میخواستم  ـ

********************

یارو میاد تهرون میره هتل.. صبح روز اول میره تو رستوران هتل صبحانه بخوره میبینه تابلو نوشته از ساعت ۷ الی ۱۱ صبحانه... از ساعت ۱۱ الی ۵ ناهار و از ساعت ۵ الی ۱۱ شب شام سرو می شود.. پیش خودش میگه پس من کی وقت کنم برم شهر رو ببینم؟

**********************

لره پشت نیسانش مینویسه: ـشاید این شنبه بیاید شاید. میگن آقا جمعه میاد چرا نوشتی شنبه؟ میگه جمعه میرسه تهران تا بیاد لرستان میشه شنبه 

***********************

سر جلسه امتحان یکی از بچه ها به استاد گفت : "استاد نخوندیم اگه میشه یه کمکی بکنید" ـ
بعد استاد دست کرد تو جیبش، یه 200 تومانی در آورد، گذاشت رو دسته صندلی طرف و رفت. دهن طرف باز مونده بود ما هم داشتیم می ترکیدیم  
ـ

*************************

گیر دادن گشت ارشاد به دو زوج عاشق

  

************************

کور میشی بدبخت
بیا اینجا بشین با هم نیگا کنیم

خطاب به پشه روی مانیتور   ـ

 

******************************

به بابام میگم تیغ اصلاح داری؟ میگه نه برو بیرون بخر. نون هم بخر. یه سر برو تا اون داروخانه شبانه روزیه یه قرص معده بخر. میوه هم بگیر که عصر مهمون داریم. گفتم نه احساس میکنم ته ریش بهم میاد  ـ

**********************

  داداشم رفته خواستگاری.  دختره قبلش گفته گذرنامه تون رو هم حتما باید بیارید. رفتن توی اتاق. دختره صفحه آخر گذرنامه رو آورده گفته این که توش مهر تایلند خورده! لطف کنید از خونه ما برین بیرون

داداشم گفته:‌ شما حق ندارید این طوری آدم ها رو قضاوت کنید

 

دختره گفته: داستان نباف آقا، من خودم اون جا رفتم. می دونم چه خبره. به جایی هم دست نزنید. ما ایدز می گیریم

*****************************

یه ایرانیه و یه آمریکاییه و یه بلژیکیه دارن برای هم از میزان آزادیِ کشوراشون میگن


American : In My Country, Not only There’s He & She But Also There Is She & She

 


Audience : WooooooooooW

 


Belgian : Heh … In My Country, Not Only There’s He & She And She & She But Also There’s He & He

 


Audience : WoooooooooooooooW

 


Iranian : Ey babaaaaaaa … In My Country, Not Only There’s He & She And She & She And He & He But Also There’s ME & ME

 

 

 

 

ناآگاهی 90 درصد مردم از قوانین بی‌حجابی

تابناک - رئیس اتحادیه سراسری کانونهای وکلای کشور با بیان اینکه در قانون مجازات اسلامی به روشنی در مورد مصداقهای بدحجابی در جامعه اشاره نشده گفت: باید قانون به صورت روان و ساده برای مردم روشن شود

 بهمن کشاورز در گفتگو با خبرنگار مهر افزود: در قانون مجازات اسلامی در ماده 638 آمده است هر کس عملا در انظار، اماکن عمومی و معابر تظاهر به عمل حرامی کند علاوه بر کیفرعمل به حبس از 10 روز تا دو ماه یا 74 ضربه شلاق جریمه می شود و اگر مرتکب عملی شود که نفس آن عمل دارای کیفر نباشد ولی عفت عمومی را جریحه دار کند فقط به حبس از 10 روز تا دو ماه یا 74 ضربه شلاق محکوم می شود

 این وکیل پایه یک دادگستری تصریح کرد: بر اساس در این قانون به روشنی موارد جریحه دار کردن عفت عمومی توضیح داده نشده و به نوعی می توان گفت قانون باز است و مجریان قانون می توانند این قانون را تفسیر کرده و هر مصداقی را به این قانون منتسب کنند

 

کشاورز اظهار داشت: در قانون مجازات اسلامی در مورد زنان بی حجابی که در معابر تردد می کنند آمده است این زنان به حبس از 10 روز تا دو ماه و یا به پرداخت جریمه نقدی از 50 تا 500 هزار ریال محکوم می شوند که در اینجا قانون کاملا روشن و مشهود است ولی در بحث بدحجابی چنین روشنی دیده نمی شود

 

عکس: دفترچه‌ جریمه پلیس امنیت اخلاقی برای مبارزه با بدحجابی 

سوتی رو در اسکناس پیدا کنید

شرط می بندم هیچ تهرانی هم تا حالا اینو ندیده.. 

اسم "کی روش" (‌مربی تیم ملی فوتبال)‌ رو یه کاریش کردیم...

اسم "کی روش" (‌مربی تیم ملی فوتبال)‌ رو یه کاریش کردیم. ولی این دکتره اگه بیاد ایران دیگه فک نکنم اصن بشه صداش زد 

 

تیم ملی وقتی دبیرستانی بودند

تصویری از تیم منتخب تهران است که قهرمان آموزشگاه های کشور شد

 در این عکس ، میناوند تازه 17 ساله بوده ، مهدوی کیا ، 15 ساله و فرهاد مجیدی 14 ساله 

اون دروازه بانه که شلوار رکردی داره رو نمی دونم  شبیه عابد زاده است

 

عجیب ترین خانواده ایران !

این خانواده عجیب تا به حال با هیچ انسانی غیر از خودشان معاشرت نداشته‌اند، ساندویچ و غذاهای امروزی نخورده‌اند،‌موبایل را به چشم ندیده‌اند و تمام این اتفاقات در سال 1390 در مرکز شهر مشهد افتاده است

این خانواده عجیب تا به حال با هیچ انسانی غیر از خودشان معاشرت نداشته‌اند، ساندویچ و غذاهای امروزی نخورده‌اند،‌موبایل را به چشم ندیده‌اند و تمام این اتفاقات در سال 1390 در مرکز شهر مشهد افتاده است تنها همبازی آن ها در تمام این 35 سال تعدادی گوسفند زنده بودند که پدر آن‌ها برای‌ رهایی از تنهایی برایشان گرفته بود عجیب‌تر از تمام این حوادث ثروت هنگفتی است که حالا پدر خانواده برای آنها به ارث گذاشته پسر دوم خانواده برای اولین بار  به تنهایی از در منزل خارج شد. او حاضر شد حقایقی شگفت‌انگیز را از این خانه مرموز در اختیار ما قرار دهد
 

به ادامه مطلب بروید

ادامه مطلب ...

تقدیم به نیمه گمشده

زندگی زیباست تو هم بخند و دست از غرور بردار
نبخشیدن دیگران و کینه به دل داشتن چیزی جز ناراحتی برای انسان ندارد.
دلم برای دیدن دوباره ات از جا کنده می شود. اگر چه می گویی ادای عاشقانه است ولی من از صمیم دل می گویم و....
می دانم که می آیی و خیلی دور نیست و پا روی دل مان نمی گذاری. من به یاد و عشق لحظات پاکی که تجربه کرده ام در همان مکانهایی که تو نفس کشیدی به انتظار خواهم ایستاد.
و ایستاده ام تا روح تو را در بغل گیرم و نماد عشقم را در آینه دلت ببینم.
انتظار زیباست  و منتظر مدهوش یک نگاه ...
انصاف نیست اگر منتظری را  نا امیدانه به کور سوی راه چشم انتظار بگذاری و بشکنی .
دوستت دارم  چون نیمه گمشده هستی
دوستت دارم چون پاکیت را دیدم
دوستت دارم چون با تمام وجود  عشقت را در دل نگه داشتم و نتوانستم محو کنم
دوستت دارم....

از فکرتون خوشم اومد


سئوال خانم معلم


خانم معلم ریاضی از بچه ها سر کلاس می پرسه شش تا گنجشک روی سیم نشستن،

اگر به یکی شون تیر بزنیم چند تا می مونن؟

حسن دست بالا میکنه میگه هیچی ، چون همشون می پرن

خانم معلم میگه: از فکرت خوشم اومد ، ولی جواب درست پنج تاست

حسن میپرسه: خانم، سه تا زن تو پارک دارن بستنی می خورن،

یکی بستنی رو گاز میزنه،
یکی لیس میزنه،
یکی میکنه تو دهنش در میاره

کدومشون ازدواج کرده؟

خانم معلم سرخ می شه و میگه: اونکه می کنه تو دهنش در میاره

حسن میگه: خانم ، از فکرتون خوشم اومد، ولی جواب درست اونی که حلقه دستش داره

گفت‌وگو با یک دوجنسه

حتما تا آخرش بخونید، خیلی جالب و آموزنده است
 
گفت‌وگو با یک دوجنسه
 
       فقط می‌دانم که بین دوستان نزدیکش به دو جنسه معروف است. با او در یک کافی‌شاپ در خیابان گاندی قرار می‌گذارم. چون مطالبم را در روزنامه می‌خواند، اعتماد می‌کند و می‌گوید که حتما می‌آید. قول می‌دهم از او عکس نگیرم..
 
چند سال داری؟
متولد 58 هستم.
 
تحصیلاتت چقدر است؟
فوق دیپلم کامپیوتر دارم.
 
در دوران تحصیل مشکلی نداشتی؟
نه!
 
کسی اذیتت نمی‌کرد؟
آن موقع کسی نمی‌دانست وضعیتم چطور است.
 
یعنی از همه پنهان کرده بودی؟
بله!
 
خانواده‌ات هم نمی‌دانستند؟
نه! هنوز هم نمی‌دانند.
 
چرا؟
فکر نمی‌کنم واکنش جالبی نشان بدهند.
 
الان به چه شغلی مشغول هستی؟
در یک بوتیک کار می‌کنم.
 
در آنجا مشکلی نداری؟
نه! تا به کسی نگویی، برایت مشکلی پیش نمی‌آید. عده کمی از اطرافیان از این ماجرا اطلاع دارند.
 
درآمدت از آن راه خوب است؟
بد نیست. تقریبا هر سال می‌توانم ماشینم راعوض کنم و یکی بهترش را بخرم.
 
تا به حال دستگیر نشدی؟
نه!
 
مشتری‌های خاص داری یا هر کسی را می پذیری؟
نمی‌توانم خودم را تابلو کنم. فقط با چند نفر هستم. اینجوری با امنیت خاطر بیش‌تری زندگی می‌کنم.
 
گروهی کار می‌کنی یا انفرادی؟
خودم هستم و خودم. گفتم که هر چه بی سر و صدا کار کنی، برای خودت بهتر است.
 
از کی به این کار مشغول هستی؟
حدود 6 سال پیش.
 
چرا زودتر وارد این راه نشدی؟
خب آن زمان به پول نیازی نداشتم. اما بعد از مدتی احسا کردم باید زندگی‌ام را تکان بدهم.
 
از نظر روحی، مشکلی پیدا نکردی؟ یعنی عذاب وجدان نداشتی؟
به آن فکر نمی‌کنم. گاهی چیزهایی در ذهنم می‌آید، اما سعی می‌کنم خودم را مشغول کاری کنم تا سرم گرم شود. ترجیح می‌دهم فکر نکنم.
 
مشتری‌هایت بیش‌تر چه کسانی هستند؟
مختلف هستند. بیش‌تر سن‌شان بالاست. پیرزن هم بین‌شان هست.
 
عجیب‌ترین‌شان کدام است؟
چند نفر از آن‌ها هنرپیشه هستند.
 
واقعا؟
یکی از آن‌ها حتی الان در یک سریال هم بازی می‌کند.
 
عجیب است! نگران نیستند که تو زمانی آن‌ها را لو بدهی؟
ما با هم دوست هستیم. به این چیزها فکر نمی‌کنیم.
 
همه پول‌هایی که در می‌آوری را خرج می‌کنی یا حساب پس‌انداز هم داری؟
در هیچ بانکی حساب ندارم.
 
چرا؟
برای امنیت خودم. نمی‌خواهم اگر فردا اتفاقی افتاد، بپرسند این همه پول را از کجا آورده‌ای.
 
فکر این نیستی که شغلت را عوض کنی؟
نه! درآمدم خوب است. به زودی رونیز می‌خرم، می‌توانم برای خودم زندگی کنم، بدون این که منت کسی را بکشم.
 
الان چه ماشینی داری؟
یک 206 قرمز ماتیکی دارم.
 
ازدواج نمی‌کنی؟
کی به من شوهر میده؟
 
یعنی زن می‌خواهی؟
نه! اما ازدواج توی این شرایط اجتماعی، زیاد عاقلانه نیست.
 
یعنی چی؟
یعنی الان خانواده‌ها با هم وصلت می‌کنند تا آدم‌ها. خانواده‌ها باید همدیگر را بپسندند، نه دختر و پسر. البته خانواده‌ها مهم هستند، اما نه تا این حد!
 
تا به حال کسی درباره ازدواج با تو صحبت کرده؟
بله، ولی بهش فکر نکردم. چون نمی‌خواهم ازدواج کنم. به کارم لطمه می‌زند.
 
تا کی می‌خواهی ادامه بدهی؟
تا هروقت که دستگیر شوم.
 
چرا دستگیر شوی؟
خب کار من جرم است. زندان و اعدام دارد.
 
چه کسی این را به تو گفته؟
هه می‌دانند. یکی از دوستانم را به همین جرم گرفتند و اعدام شد.
 
چه زمانی این اتفاق رخ داد؟
3 سال قبل.
 
اقدامی نکردید؟
چه اقدامی باید می‌کردیم؟ قانون می‌گفت که باید اعدام شود.
 
کجای قانون چنین چیزی را نوشته؟
یا از مرحله پرت هستی، یا داری من را دست می‌اندازی...
 
چرا یک دوجنسه را باید اعدام کنند؟
او دوجنسه نبود.
 
پس چرا اعدام شد؟
چون حمل 12 کیلوگرم شیشه، جرم سبکی نیست.
 
به خاطر حمل موادمخدر اعدام شد؟
آره! چیزی که دیر یا زود سرا من هم می‌آید.
 
مواد مصرف می‌کنی؟
خودم نه! اما خب وقتی برای مشتری‌ها می‌برم، گاهی مقدار زیادی همراهم است.
 
یعنی مواد هم به مشتری‌ها می‌رسانی؟
خب کارم همین است.
 
ولی به من گفتند دوجنسه هستی. پس توی کار مواد هم هستی؟
کار اصلی من مواد است.
 
یعنی دوجنسه نیستی؟
چرا! هستم.
 
پس با مواد چه‌کار داری؟
خب من فقط دو جور جنس می‌فروشم. تریاک و شیشه. برای همین به من می‌گویند «دو جنسه». برای این که تخصصی فقط روی همین دو قلم جنس کار می‌کنم. مثل بقیه نیستم که هر کوفت و زهرماری را بفروشم. مثلا ماده مخدری که در سال‌های اخیر به بازار مصرف ایران راه پیدا کرده، بر خلاف کراک خارجی از مشتقات هروئین است و قاچاقچیان این اسم را برایش گذاشته‌اند. چیز مزخرفی است و من نمی‌فروشم... چرا رفتی؟ اوهوی...! حداقل بگو مصاحبه‌ام کجا چاپ میشه... آهای یارو.... عوضی نفهم! وقتم را الکی گرفت

ترجمه رشتی به فارسی

 

ترجمه رشتی به فارسی

 

 

کیرو خایی : با کی کار دارین
کونو خایی : کدومو میخوای
انه خایی : اینو میخوای
کوسی خانه نیه : کسی خانه نیست
من خایتم : من خیاطم
سوخته خایم : ته دیگ می خوام

 

 ****

بوگاتی خوبه ولی هیچی پراید خودمون نمیشه

روزنامه شرق نوشت: یک جوان با پرداخت مبلغی معادل با سه میلیارد تومان یک بوگاتی ویرون وارد ایران کرده! جالبه تمام هم و غم این جوان این بود که سه میلیارد تومان دیگه بدهد و این ماشین رو پلاک کند

  

 

بوگاتی خوبه ولی هیچی پراید خودمون نمیشه  ـ

از همه جا (‌۳۶ )‌

پسر یک شیخ عرب برای تحصیل به آلمان رفت. یک ماه بعد نامه ای به این مضمون برای پدرش فرستاد: برلین فوق‏العاده است، مردمش خوب هستند و من واقعا اینجا را دوست دارم، ولی یک مقدار احساس شرم می‏کنم که با مرسدس طلاییم به مدرسه بروم در حالی که تمام دبیرانم با ترن جابجا می‏شوند

  

مدتی بعد نامه‏ای به این شرح همراه با یک چک یک میلیون دلاری از پدرش برایش رسید: بیش از این ما را خجالت نده، تو هم برو و برای خودت یک ترن بگیر

  ********************

گفتگوی دو دختر پای تلفن: سلام عشقم، قربونت برم. چطوری عسل؟ فدات شم... می بینمت خوشگم... بوس بوس بوس

 
گفتگوی دو پسر پای تلفن: بنال... بوزینه مگه نگفتی ساعت چهار میای؟ د گمشو راه بیفت دیگه کره خر

**********************

 میدون کاج گشت ارشاد وایساده بود، به دختره میگم خانم حواست باشه جلوتر گشت ارشاد وایساده! دختره میگه ئه! گیر میدن؟؟ نـه پـــَ  ! وایسادن دختر شایسته ایران رو انتخاب می‌کنن 

**************************

رفتم سربازی... روز اول نشوندنمون رو زمین... جناب سروانه داد میزنه کی اینجا ریاضی خونده؟ منم با ذوق و شوق و افتخار دستمو بردم بالا میگم من؛ میگه: پاشو اینا رو بشمار!!! ـ

*************************

اندر حکایات شیخ و مریدان

شیخ و مریدان به پارک جنگلی رفتندی از برای تناول ناهار و گذران وقت

 در میانه راه اعلانی نصب بود که : قلیان ممنوع . چادر مسافرتی ممنوع . سگ ممنوع . پخش موسیقی ممنوع و الخ ... ـ

شیخ بفرمود : باز جای شکرش باقیست که تجاوز آزاد است وگرنه در طبیعت چه میکردیم!!؟

 مریدان شلوار را محکم بگرفته و به غایت سرعت گریختندی

***********************

مریدان گفتند یا شیخ! قیمت زرد آلو آذربایجان ۵۵۰۰ گشته
شیخ فرمود خب نخرید
مریدان سر به دیوار کوفتندی

*************************

مرد سه زنه : اشتباه کردم آمدم تلویزیون

 

عضویت در گروه اینترنتی منصور قیامت

 

همشهری جوان نوشت: می‌گویند یا به شدت شجاع است یا وقیح! به شدت صادق است یا ظالم! «مردی با سه همسر» با همین عنوان ساده و پرمغز(!) مشهور‌ترین چهره هفته‌های اخیر بود. البته الان از این که در تلویزیون آن حرف ها را زده پشیمان است

 

 

هیچکس متوجه نمی‌شود که چرا شما به تلویزیون رفتید؟ هدفتان چه بوده؟ گویا پیامد‌های خیلی بدی هم داشته برای شما من کاملاً معتقدم که یک کار فرهنگی کردم به خاطر خدا این کار را کردم. نامردی همه جا را برداشته، حتی بین دوستان خودم. ولی من این کار را نکردم. من کاملاً رو بودم و این طوری خودم را ارضا کردم و به این صورت ذهنم مشغول شده. هم برای کمک کردن به دیگران و هم کمک به خودم. ولی نامردی‌های زیادی در این روز‌ها دیده‌ام

 دل پری دارید‌هاخلاف شرع که نکردم... اگر هم ازدواج کردم، برای این بوده که به انحراف کشیده نشوم. چون مشکلاتی داشتم که از این طریق آنها را حل کردم

حالا این نامردی‌های چه بود؟راستش را بخواهید، خیلی سنگین برای من تمام شد. همه یک جور‌هایی در مورد من حرف می‌زدند، چه خوب، چه بد. ولی من دوست نداشتم این اتفاق بیفتد

 به‌هرحال هر موضوعی چه کوچک و چه بزرگ وقتی رسانه‌ای می‌شود. باز خورد‌هایی هم داردبله البته. ولی من نمی‌دانستم چون تجربه‌ای نداشتم. فکر نمی‌کردم این اتفاق بیفتد. فکر می‌کردم به آنهایی که زن دارند و می‌روند خلاف جهت زندگی، این کار را انجام می‌دهند و به انحراف و اینها کشیده می‌شوند، یک راه‌حل نشان بدهم. می‌خواستم بگویم اگر این کار را انجام دهید بهتر است،‌ حتی راحت‌تر هستند؛ خوش هم می‌گذرد. حالا نظر شما چیست

 نظر من؟! این کاری که شما کردید خلاف شرع نبوده ولی در عرف فعلی هم کار پسندیده‌ای نیست. شاید حتی رسانه‌ای کردنش هم درست نبوده باشد
خب چرا در عرف نیست؟ باید طوری باشد که اگر خواستی پنج تا زن هم بگیری، راحت باشی

آقا جان، اسلام هم چهار تایش را مجاز دانسته
خب بله. اگر به من باز هم فشار آید و مشکل دیگری پیش بیایید، یکی دیگر هم می‌گیرم

  

    

 

************************** 

احتمال برخورد شما با “گرگ”، در کلان شهرها بیشتر از صحرا و جنگل است

 ***************************** 

یه تیکه کوچیک سنگک تو سفره بود. مامانم خوردش، بابام همچین نگاهش کرد آدم یاد کوزت می‌افتاد  ـ

*****************************

لحظه نزول شوهر از آسمون 

 

یه سوالی برای من پیش اومده
این سوپرمارکتیایی که لُپ بچه هایی که با مامانشون میان خرید رو میکشن، لپ همون بچه رو وقتی با باباش میاد خرید هم میکشن؟

دلم برا ی زندگی تنگ شده

دلم برا ی زندگی تنگ شده   

برای سایه دیوار 

برای جرعه ی آب  

برای خوابی روی متکا بر گلیمی در نوازش باد  

دلم برای بازی های  بچگیم تنگ شده  

گرگم به هوا 

قایم باشک 

.  

دلم برای نون داغ وگوجه تنگ شده  

دلم برای دویدن ها شبانه تنگ شده 

خدا یا  خسته شده ام ازین زندگی ماشینی 

دود و دم و دورویی و دو رنگی 

یادم میاد هر شب مادرم غذا که می پخت یه بشقاب به همسایه چپی و یه بشقاب به همسایه سمت راستی  می داد ، اونام هر کدوم یه بشقاب از غذاشو ن برا ما می آوردن .هیچ وقت یادم نمی ره اون موقع ها همه از حال هم خبر داشتیم  می دونستیم امروز ..خانم( همسایه اینوری)  حالش چطوره یا آقا ... ( همسایه اونوری) مریضیش خوب شده یا نه ... 

وقتی می رفتیم تو کوچه تا بازی کنیم همه بازیهامون پر بود از انرژی و حرکت . هیچ بچه ای ی جا ننشسته بود وتی شب میومدیم خونه ( به زور میوردنمون) دیگه افتاده بودیم ... 

پسر بچه ها همشون پلشت بودن  یادم نمیاد دست و صورتمو چند بار شستم ولی می دونم خیلی وقتا از یه روز می گذشت و من دستم به آب نمی رسید . (هیچی نگین دیگه اون وقتا همین جوری بود )با همه این اوضاع  کمتر مریض می شدیم و خودمون یه جور میکروب بودیم که مریضی از ما فرار می کرد.  

وقتی می رفتیم حموم  رنگ و رومون باز می شد.   

دلم برای همون موقع ها تنگ شده ... 

اگه اون موقع ظاهرمون کثیف بود  الان باطنمون داره کثیف میشه ... 

خدایا .. من همون کیثفی رو ترجیح می دم

پیر مرد با وفا

پیرمردی صبح زود از خانه اش بیرون آمد ، پیاده رو در دست احداث بود به همین خاطر در خیابان شروع به راه رفتن کرد که ناگهان یک ماشین به او زد ، پیرمرد به زمین افتاد . مردم دورش جمع شدند و او را به بیمارستان رساندند. 
پس از پانسمان زخم ها ، پرستاران به او گفتند که آماده عکسبرداری از استخوانها بشود . پیرمرد در فکر فرو رفت ، سپس بلند شد و لنگ لنگان به سمت در رفت و در همان حال گفت : که عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست. 
پرستاران سعی در قانع کردن او داشتند ولی موفّق نشدند ، برای همین ، دلیلِ عجله اش را پرسیدند . 
پیرمرد گفت : زنم در خانه سالمندان است ، من هر صبح به آنجا می روم و صبحانه را با او می خورم ، نمی خواهم دیر شود ! 
پرستاری به او گفت : شما نگران نباشید ما به او خبر می دهیم که امروز دیرتر می رسید . 
پیرمرد جواب داد متأسّفم ، او بیماری فراموشی دارد و متوجّه چیزی نخواهد شد و حتی مرا هم نمی شناسد ! 
پرستارها با تعجّب پرسیدند : پس چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه نزد او می روید در حالی که شما را نمی شناسد. 
پیرمرد با صدای غمگین و آرام گفت : " امّا من که می دانم او چه کسی است " !!

زن

زن عشق می کارد و کینه درو می کند ...

دیه اش نصف دیه توست و مجازات زنایش با تو برابر.

می تواند تنها یک همسر داشته باشد

و تو مختار به داشتن چهار همسر هستی!

برای ازدواجش (در هر سنی) اجازه ولی لازم است

و تو هر زمانی بخواهی به لطف قانونگذار میتوانی ازدواج کنی ...

در محبسی به نام بکارت زندانی است و تو ...

او کتک می خورد و تو محاکمه نمی شوی!

او می زاید و تو برای فرزندش نام انتخاب می کنی ...

او درد می کشد و تو نگرانی که کودک دختر نباشد ...

او بی خوابی می کشد و تو خواب حوریان بهشتی را می بینی ...

او مادر می شود و همه جا می پرسند نام پدر ...؟

و هر روز او متولد میشود؛ عاشق می شود؛ مادر می شود؛ پیر می شود و میمیرد ...

و قرن هاست که او؛ عشق می کارد و کینه درو می کند

چرا که در چین و شیارهای صورت مردش به جای گذشت،

زمان جوانی بر باد رفته اش را می بیند و در قدم های لرزان مردش؛

گام های شتابزده جوانی برای رفتن و درد های منقطع قلب مرد؛

سینه ای را به یاد می آورد که تهی از دل بوده و پیری مرد رفتن و فقط رفتن را در دل او زنده می کند ...

و اینها همه کینه است که کاشته می شود در قلب مالامال از درد ...!

و این رنج است

من از خدا خواستم ...

من از خدا خواستم ...
 
من از خدا خواستم که پلیدی های مرا بزداید
خدا گفت : نه آنها برای این در تو نیستند که من آنها را بزدایم .بلکه آنها برای این در تو هستند که تو در برابرشان پایداری کنی
 
من از خدا خواستم که بدنم را کامل سازد
خدا گفت : نه روح تو کامل است . بدن تو موقتی است
 
من از خدا خواستم به من شکیبائی دهد
خدا گفت : نه شکیبائی بر اثر سختی ها به دست می آید. شکیبائی دادنی نیست بلکه به دست آوردنی است
 
من از خدا خواستم تا به من خوشبختی دهد
خدا گفت : نه من به تو برکت می دهم خوشبختی به خودت بستگی دارد
 
من از خدا خواستم تا از درد ها آزادم سازد
خدا گفت : نه - رنج تو را از این جهان دور کرده و به من نزدیک تر می سازد
 
من از خدا خواستم تا روحم را رشد دهد
خدا گفت : نه خودت باید رشد کنی ولی من تو را می پیرایم تا میوه دهی
 
من از خدا خواستم به من چیزهائی دهد تا از زندگی خوشم بیاید
خدا گفت : نه من به تو زندگی می بخشم تا تو از همۀ آن چیزها لذت ببری
 
 من از خدا خواستم تا به من کمک کند تا دیگران همان طور که او دوست دارد ، دوست داشته باشم
خدا گفت : ... سرانجام مطلب را گرفتی

حالم گرفتست امروز

امروز یه حالی دارم  که خیلی برا خودم غریب نیست ، ولی ازون حالهاست که زیاد  خودم باهاش حال نمی کنم . نمی دونم شماها بهش چی میگین  و لی من  می گم ضد حال دیشب که با خانومم صحبت می کردم  یاد اون قدیما افتاده بودیم . می گفت اگه بر گردیم عقب دوست داری به کدوم دوره بر گردی ؟

می دونی خانوما وقتی ازین سوالا می پرسن  معلومه   دوست دارن  بگی به اون لحاظات خوب و خاطرات دوران عقد و .....

طفلکی  انتظار نداشت اینو بشنوه  ولی من  اشتباه کردم و اینو گفتم ...

راستش من  گفتم به هیچکدوم  . نمی دونم چرا ولی از وقتی که یادم میاد ،همیشه  زندگی روی بد سکشو بهم نشون داده . درسته  بچگی آدما دوران خوبیه....  می دونین منم بچگیم خوب بود  الان که فکر میکنم  واقعا  چون به چیزی فکر نمی کردیم برام خوب بوده آخه از وقتی دست چپ و راستمو فهمیدم  دیگه روزای خوشیمم تموم شده . بعضیا میگن این خصلت دنیاست که  همیشه غم و غصه داره . اون اولا فکر می کردم  منم که فقط مشکل دارم  و لی الان هر چی میگذره  می بینم نه ، من تنها نیستم  این مشکلات واسه همه ست آخه لعنتی یه جوری هم هست که تموم نمیشه  نمی دونم کی نوبت ما می رسه یکم طعم خوشبختی رو بچشیم .

دلم  می خواد یه روز صبح که از خواب پا می شم همه مشکلات تموم شده باشه و دیگه ...

 مجبور نباشم  غصه جا موندن از سرویس  و تاخیر و  سوال و جوابای بعدی رو نداشته باشم .

مجبور نباشم هر روز به خاطر حقوق بخور و نمیری که طبق قانون مثلا عادلانه کار به  هر کدوم از ما تعلق می گیره از بانگ خروس  تا بوق سگ برم سر کار.

 مجبور نباشم  هر روز که میام خونه کلی خستگی و ناراحتیمو با خودم بیارم خونه .

مجبور نباشم  هر روز  که میام خونه برای فرار ازهم بازی بودن با  بچه هام به خاطر  خستگی و نداشتن حوصله  به دخترای قشنگم اخم کنم تا کم تر از سر و کولم بالا برن .

مجبور نباشم  برا  سر هم کردن کرایه خونه ، شهریه مدرسه و کلاس بچه ها و امورات زندگیم  این قد ر بدووم که  هر سال  به اندازه 5 سال پیر بشم.

مجبور نباشم  ببینم بچه هام حسرت  یه زندگی راحت رو داشته باشن.

مجبور نباشم  به خانومم بگم  حالا مسافرت باشه برا بعد الان جاده ها شلوغه ... الان  ماموریت دارم... الان پروژه ام عقبه و الان ....

خلاصه   که ، ممکنه برا هر کدوم از شما این اتفاقا افتاده باشه  یا حسرتش تو دل شما هم باشه .

دوست دارم به اون دورانی برگردم که  حیاط خونه رو آب می زدیم بوی دل انگیز گل بلند می شد و کتری و قوری چای به راه بود . تو حیاط خونه رو جارو می کردیم و فرش می  انداختیم و منتظر اومدن بابا می شدیم . یادمه من  بزرگ تر بودم  پهن کردن فرش و گذاشتن متکی با من بود  بچه ها همه دور هم بالا بازی میکردیم و بوی گل از تو باغچه همه جا رو پر می کرد .

یادش بخیر  سیینی و قوری مامان که همیشه  سر چای خوش طعمش  که نمی دونم اون زمان با اون چای های خراب مشت نشان چجوری این قدر خوب درست میشد  دعوا بود .  یادمه  بابا که می اومد  تازه ما  از سر و کولش بالا می رفتیم ، خدا بیامرزبا اون همه خستگیش به روی خودش نمی آورد ... الان چی ؟ !!!  نمی دونم  چرا من  نمی تونم مثل اون خدا بیامرز خوب باشم .

شاید اون صفایی که اونا داشتن با این مشغله های ما جاشو عوض کرده .

شاید به خاطر اینکه من پای اینترنت می شینم  و اون پای سجاده  می نشست .

من  باشگاه می رم و کلوپ اون مسجد می رفت  و دوره  . من  همه انرژی مو  تو کارم می ذارم  و هیچی تهش در نمیاد  و اون  همون سادگیش وصفاشو می ذاشت  برا همه چی و به کاراش می رسید ...

نمی دونم  چم شده .... ولی  دلم گرفته برا اون موقع ها  بد جور هواشو کردم