از همه چی و همه جا

هر چی رو که فکر می کنم جالبه می نویسم هر کی دوست نداره نخونه انتقاد کردن کار منه اگه خوشتون نمیاد مشکل من نیست

از همه چی و همه جا

هر چی رو که فکر می کنم جالبه می نویسم هر کی دوست نداره نخونه انتقاد کردن کار منه اگه خوشتون نمیاد مشکل من نیست

آبروی بزرگان

آبروی بزرگان
عده ای با واعظی مخالف بودند و می خواستند او را بی آبرو کنند. به همین منظور جوانی خوشنام را که در دادوستد سابقه درخشانی داشت، مامور کردند تا آبروی شیخ را ببرد.
پسرک روزی جلوی همه مردم در بازار یقه شیخ را گرفت و گفت: یادت هست پریشب یقه مرا گرفتی و می خواستی ترتیب مرا بدهی و من فرار کردم؟
شیخ در کمال خونسردی گفت: یادم هست یقه ات را گرفتم، اما یادم نیست فرار کرده باشی. 

 

نتیجه اخلاقی : 

شوخی -شوحی - با .... شوخی

حوری قد بلند

حوری قدبلند 

 واعظی بالای منبر می گفت: هر کسی نماز شب بخواند، خداوند در روز قیامت به او حوریه ای می دهد که پنجاه فرسخ بلندی قدش است. مردی پای منبر این حرف را شنید و گفت: من نه نماز شب می خوانم و نه چنین حوریه ای می خواهم. چون وقتی دارم در تهران این حوریه را می بوسم، مردم قزوین ترتیبش را در آنجا می دهند و من اصلا نمی فهمم.

سه آمریکایی و سه ایرانی

سه آمریکایی و سه ایرانی

این داستان طنز زیبا که نشان از کمال هوشمندی و ابتکار و خلاقیت و نبوغ هموطنان ایرانی بخصوص در مورد استفاده از وسایل حمل و نقل عمومی دارد، را دوست عزیز بهزاد حیدری برای من ای میل کرده بود. این داستان توسط شهرزاد سامانی ترجمه شده است.

سه نفر آمریکایی و سه نفر ایرانی با همدیگر برای شرکت در یک کنفرانس می رفتند. در ایستگاه قطار سه آمریکایی هر کدام یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که ایرانی ها سه نفرشان یک بلیط خریده اند. یکی از آمریکایی ها گفت: چطور است که شما سه نفری با یک بلیط مسافرت می کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهیم.

همه سوار قطار شدند. آمریکایی ها روی صندلی های تعیین شده نشستند، اما ایرانی ها سه نفری رفتند توی یک توالت و در را روی خودشان قفل کردند. بعد، مامور کنترل قطار آمد و بلیط ها را کنترل کرد. بعد، در توالت را زد و گفت: بلیط، لطفا! بعد، در توالت باز شد و از لای در یک بلیط آمد بیرون، مامور قطار آن بلیط را نگاه کرد و به راهش ادامه داد. آمریکایی ها که این را دیدند، به این نتیجه رسیدند که چقدر ابتکار هوشمندانه ای بوده است.

بعد از کنفرانس آمریکایی ها تصمیم گرفتند در بازگشت همان کار ایرانی ها را انجام دهند تا از این طریق مقداری پول هم برای خودشان پس انداز کنند. وقتی به ایستگاه رسیدند، سه نفر آمریکایی یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که آن سه ایرانی هیچ بلیطی نخریدند. یکی از آمریکایی ها پرسید: چطور می خواهید بدون بلیط سفر کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهم.

سه آمریکایی و سه ایرانی سوار قطار شدند، سه آمریکایی رفتند توی یک توالت و سه ایرانی هم رفتند توی توالت بغلی آمریکایی ها و قطار حرکت کرد. چند لحظه بعد از حرکت قطار یکی از ایرانی ها از توالت بیرون آمد و رفت جلوی توالت آمریکایی ها و گفت: بلیط، لطفا!

پدر- پسر - سیب زمینی

پدری تنها در مینه سوتا، با پسری بیگناه در زندان، قلب پدر شکسته و همه راهها به رویش بسته است، خورشید را نگاه می کند و... این نوشته را آزاده برایم فرستاده است. با یک عالمه تغییرات!

یک روز صبح بهاری:
پیرمردی تنها در مینه سوتا زندگی می کرد . او می خواست مزرعه سیب زمینی اش راشخم بزند اما این کار خیلی سختی بود. تنها پسرش که می توانست به او کمک کند در زندان بود. پیرمرد نامه ای برای پسرش نوشت و وضعیت را برای او توضیح داد :
« پسرعزیزم من حال خوشی ندارم چون امسال نخواهم توانست سیب زمینی بکارم. من نمی خواهم این مزرعه را از دست بدهم، چون مادرت همیشه زمان کاشت محصول را دوست داشت. من برای کار مزرعه خیلی پیر شده ام. اگر تو اینجا بودی تمام مشکلات من حل می شد. من می دانم که اگر تو اینجا بودی مزرعه را برای من شخم می زدی.»
دوستدار تو پدر

دو روز بعد، ساعت یک بعد از ظهر:
چند روز بعد، پیرمرد این تلگراف را دریافت کرد :
« پدر, به خاطر خدا مزرعه را شخم نزن , من آنجا اسلحه پنهان کرده ام.»

یک روز بعد، ساعت چهار صبح:
ساعت چهار صبح فردا، یک کامیون با دوازده نفراز مأموران اف بی آی و افسران پلیس محلی سرو کله شان پیدا شد، آنها بدون یک کلمه توضیح تمام مزرعه را شخم زدند، بدون اینکه اسلحه ای پیدا کنند .
یک هفته بعد، ساعت زیاد مهم نیست
پیرمرد بهت زده نامه دیگری به پسرش نوشت و به او گفت که چه اتفاقی افتاده و از او در پرسید که چه باید بکند ؟
پسرش پاسخ داد : پدر برو و سیب زمینی هایت را بکار، این بهترین کاری بود که از اینجا می توانستم برایت انجام بدهم .

نتیجه گیری اخلاقی:
همیشه سعی کنید از پلیس برای حل مشکل تان استفاده کنید، بخصوص وقتی پلیس خودش مشکل را بوجود آورده است.

از همه جا(۲)

دختر خالم معلم بود. میگفت یه بار تو امتحان جغرافیا سؤال دادم "آیا میدانید طولانی ترین رود ایران چه نام دارد؟" یه شاگرد هم تو ورقه اش نوشته بود : بله

 

*******************

 

آدم های دنیای من ، فعل هایی را صرف می کنند که برایشان صرف داشته باشد

  

*********************

 

از رفیقم که تو مالزی درس میخونه پرسیدم شب عید چی کار کردی؟ گفت : تا موقع سال تحویل کنار دریا زدیم و رقصیدیم بعد هم راه افتادیم رفتیم کوالالامپور واسه کنسرت ابی... تو چی کار کردی تو ایران؟ گفتم هیچی موقع سال تحویل که خواب بودم صبح هم پاشدم رفتم سر کار... عیده داریم؟

  

********************

 

یعنی دلم میخواد از یکی از این گربه مرده هایی که وسط خیابون پاچیده شدن کف آسفالت، بپرسم آخه دیووونه, اون ور خیابون چی داشت که اینور خیابون نداشت؟ 

 

********************

 

امروز سر راه یه گدا شیشه ماشینو زد 200 تومنی بهش دادم یه نگا به دویستی کرد یه نگا به من. بعد پولو پرت کرد تو ماشین. اگه بابام جلو کل فامیل شخصیتمو خورد میکرد انقد تحقیر نمیشدم. تورّمه داریم؟

 

***********************

 

انگار خنده هم برامون سهمیه بندی شده . اگه یه شب یه خورده زیادی بخندی فرداش از اول صبح هزار تا درد و بلا میریزه رو سرت

 

گشت ارشاد در آنتالیا ترکیه

گشت ارشاد در آنتالیا ترکیه   

میگم با این دک و پز هل دادن این ماشین عجب حالی داره !!!

میگم با این  دک و پز هل دادن این ماشین  عجب حالی داره!!! 

 

 

از همه جا چه خبر؟

سال نو مبارک 

 

رفتیم کنسرت إبی، یارو خارجیه میگه: شما اینجا واسه این، اینقدر سر و دست می‌شکنین، تو خود ایران کنسرت‌هاش چیه دیگه

 

**************************

 

 سال 12 ماه خونه هم نمیریم، اونوقت عید که میشه صبح یه سری پا میشن میان خونمون غروبش ما میریم خونشون

*************************

رفتم شلوار جین بخرم، اولی رو پرو کردم یه نمه تنگ بود. فروشنده گفت: یه نمه بپوشی جا باز می‌کنه! دومی رو پوشیدم یه نمه گشاد بود. فروشنده گفت: چیزی نیست یه نمه آب بخوره تنگ میشه

 

**********************

آقا جاده ها به شمال بسته ست از ترافیک... پروازا به جنوب تموم شده... ارمنستان مرزشو بسته از هجوم مسافر... کشورای همسایه کلا پر شدن... آسیای شرقیم که قُرق ایرونیا شده... من موندم اینا میخوان برگردن مملکت جا میشن؟

 

**********************

من نمیدونم چرا ملت ۱۳ روزه اول عید خوشتیپو خوشگل میکنن ، کاش 365 روز سال همینطوری هلو بمیونیم ! بعضیا بعد از 13 روز عید از کارگر ساختمون هم بدتر میشن

 

********************

یک سال تمام میگن جنگ نرم و تهاجم فرهنگی ، عید که میشه از 103 تا فیلمشون 90 تاش ساخت استکبار جهانیه

 

********************

به بچهِ میگی «عمویی ، منو چن تا دوس داری؟» کلی با انگشت حساب کتاب می‌کنه می‌گه هفت تا؛ بعد دوباره می‌پرسی «عمویی چقد عیدی میخوای؟» هنو حرفت تموم نشده میگه بیست هزار تومن

 

 ********************

زلزله 9 ریشتری اومده! سونامی با سرعت 800 کیلومتر! 300 تا پس لرزه بالای 5 ریشتر! نیروگاه اتمی ترکیده! 10روز گذشته! هنوز تلفات کل کشورشون به نصف زلزله بم نرسیده

 

***********************

ساعت چنده ؟
جدید یا قدیم ؟
به مدت 6 ماه این جمله رو همه خواهیم شنید

 

*************************

یارو صبح با اهل بیتش اومده بودن خونمون عید دیدنی تا ظهر داشتن شیرینی و اجیل و میوه میخوردن. بابای بدبخته ما هم یه تارف زد که ناهار هم در خدمت باشیم اونا هم گفتن باشه دیگه چی کار کنیم!!! خلاصه ناهارشونم خوردم عصر رفتنی کیفه دخترش جا موند زنگ زدیم گفتیم بیاین ببرید دیدیم شب دوباره با ایل و طایفش اومدن واسه شام

 

 *******************

پژو 206 نقره ای ، دست راستتو ازون زیر بیار رو داشبورد، الان سه دقیقه است دنده عوض نکردی، دستت چیکار میکنه اون پائین؟

 

[ گشت نامحسوس بدحجابی در جاده - مورد مشکوکِ خانم بغل راننده - تونل کندوان]

  

 

**********************

  

عید ما آن روزی است که محصول یک سال دهقانی ، غذای یک شب اربابی نباشد