از همه چی و همه جا

هر چی رو که فکر می کنم جالبه می نویسم هر کی دوست نداره نخونه انتقاد کردن کار منه اگه خوشتون نمیاد مشکل من نیست

از همه چی و همه جا

هر چی رو که فکر می کنم جالبه می نویسم هر کی دوست نداره نخونه انتقاد کردن کار منه اگه خوشتون نمیاد مشکل من نیست

پ نه پ ( ۸) - از همه جا (۴۴)

ماشینه تا شیشه جمع شده ... یه نفر اون بغل افتاده پارچه سفید روش کشیدن ... یارو داره رد میشه ... میگه مُرده؟ پَ نه پَ تصادف خستش کرده خوابیده

 **********

روی نیمکت توی پارک، روزنامه دستمه… اومده میگه… روزنامه میخونی؟ پـَـَـ نَ پـَـَــــ  سبزی خریدم نمیدونم لای کدوم صفحه گذاشتمش

 *********

دراز کشیده بودم لب استخر. دوستم میگه آفتاب می گیری؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ با خورشید مسابقه گذاشتیم، هر کی دیرتر بخنده برندس

**********  

از همه جا  

رفتم دمه عابربانک نوبتم که شد 20نفر پشتم بودن، بعد دستگاه یهو قاط زد برگشتم گفتم خراب شد دیگه کار نمیکنه، اومدم تو ماشین دیدم عین 20نفر تک تک دارن امتحان میکنن! یعنی چس مثقال واسه حرف هم ارزش قائل نیستیم 

**************

خاور با بار گوجه چپ کرده راننده داره دو دستی میرنه تو سر خودش بعد ملت وایسادند از رو زمین مصرف گوجه یک سالشون رو جمع کنند

****************** 

یه شب خونه ی عمم اینا دعوت بودیم … مهمونیه شلوغی بود … ـیهو گوشیه من زنگ خورد … یه دفعه همه نیگا من کردن و جمع ساکت شد … جواب دادم دوستم محسن بود … گفتم بعدا بهت زنگ میزنم … ـبابام با کنجکاوی پرسید :کی بود!!؟ … پسر عمم گفت زیدش بوده حتما …!!! ـ
بابام گفت : چیش …!!!؟؟؟
داداشم گفت : ” زید بن حارث ” از صحابه ی پیغمبر !!!
ـ.
همه با هم بصورت گروهی جر خوردیم از خنده …  
ـ

***********

دقایقی پیش یکی از دوستانم از بابلسر در تماس تلفنی با من گفت: اینجا هوا یه طوریه انگار یه کیسه نایلونی کشیدی رو سرت، داخل همون کیسه زیر آفتاب باید هی نفس بکشی… هی نفس بکشی…. ـ

************** 

امروز حس کردم خیلی آدم مهمی هستم چون رفتم آرایشگاه آبشون قطع بود سرم رو با آب‌معدنی شستن

************* 

طرف با اسم آناهیتا جووون اومده رو پیج ، میگه : ـ

 

من مشکل کامپیوتری دارم میشه کمکم کنید ؟
سی چهل نفر راهنماییش کردن کلی هم لایک گرفت !!
ـ

 

مشکلش که حل شد گفت : ـبچه ها ... دمتون گرم ! ـاسمِ من عباسه ، نوکرم که مشکلمو حل کردین
اول با اسم خودم اومدم ، هیشکی جوابمو نداد

 ****************

دیده بودیم وسط فوتبال اذان پخش کنن ولی این یکیش رو ندیده بودم: امروز یه مامور انتظامی تو اداره کنارم بود از تو بیسیمش سر ظهر اذان پخش کردن! ازش پرسیدم این چیه؟ گفت دیگه جدیداً توی تمام بیسیم ها وقت نماز، اذان پخش میکنن

************** 

قبلنا اگه دختره میگفت بله...مراسما شروع میشد ....مثلا بله برون... ـ
شیرینی خورون
این حرفا
الان برعکس شده....دختره میگه نه....تازه مراسما شروع میشه.....
ـاسید پاشون...چاقو زنون....اعدام کنون

*************** 

اومدم میبینم مامانم یه کاغذ چسبونده رو وب کمه لپ تاپش میگم این چیه؟ میگه احساس کردم یکی داره نگاهم میکنه! 

نظرات 2 + ارسال نظر
فرفری...! دوشنبه 3 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 17:47 http://reminders.blogsky.com/

وای من خیلی ای پـ نه رو دوس دارم :دی

علی جمعه 11 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 18:42 http://aliimani.blogfa.com

زیبا بود...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد