از همه چی و همه جا

هر چی رو که فکر می کنم جالبه می نویسم هر کی دوست نداره نخونه انتقاد کردن کار منه اگه خوشتون نمیاد مشکل من نیست

از همه چی و همه جا

هر چی رو که فکر می کنم جالبه می نویسم هر کی دوست نداره نخونه انتقاد کردن کار منه اگه خوشتون نمیاد مشکل من نیست

بی خیال دیگه بابا!!!

مردم اعصاب ندارند  بابا بیخیال 

 

اینجا  

 

رو ببینید

خداحافظ

 دیشب خیلی خسته بودم، واسه همین تصمیم گرفتم زودتر بخوابم. تازه چشمم رو هم افتاده بود که یه دفعه از خواب پریدم. از رختخواب بلند شدم و دیدم همسایه پایینی مهمون داشته و حالا هم دارند تشریف می برند 

تو مراسم و مهمانی ها به محض اینکه اعلام رفتن کنیم، خداحافظی ها از همون کف زمین که نشستیم شروع میشه و تا چشم کار میکنه، تا جایی که همدیگه رو اندازه یه مورچه می بینیم، ادامه پیدا میکنه:

 

خب احمد آقا ، صغرا خانم!

 “خیلی زحمت دادیم، با اجازه تون از حضورتون مرخص میشیم.”

  

با گفتن یه همچین جمله ای، تراژدی سریال یانگوم وار خداحافظی شروع می شه. بیشتر از چهل بار توی خونه یارو خداحافظی می کنیم. حالا حساب کنید مثلا ۶ نفر آدم اومدن مهمونی و حالا دارن می رن بیرون. به طور مستمر و بی وقفه همه می گن:

 

«خداحافظ»

 

صاحب خونه بدبخت، پس از کلی پذیرایی و دولا و راست شدن حالا باید به اتفاق اهل و عیال بره دنبال مهمون ها، مستمراً جواب خداحافظیه اونا رو بده:

 

“خداحافظ ، خداحافظ ، خداحافظ ، قربون شما ، خداحافظ ، خداحافظ ، ببخشید بد گذشت، خداحافظ ، خداحافظ…”

 

حالا اومدن دم در:

 

” … خب اصغر آقا ببخشید مزاحم شدیم ، تو رو خدا شما هم یه شب تشریف بیارین.

 

“خداحافظ ، خداحافظ ، چشم، حتماً مزاحم میشیم، سلام برسونین ، خداحافظ ، خداحافظ…”

 

توی این دسته اگر تعداد خانم ها از دو نفر بیشتر باشه که دیگه واویلاست. تازه دم در خونه یادشون می افته دستور پختن قورمه سبزی و رنگ موها و آخرین خریدها و جدیدترین دکوراسیون رو به هم بگن و تو تمام این مدت صدای دلنشین «خداحافظ ، خداحافظ» مرتباً به گوش می رسه.

 

حالا همه سوار ماشین شدن و سرنشینان از چهار طرف ماشین تا کمر بیرون اومدن و دارن دست تکون می دن:

 

“خداحافظ ، خداحافظ ، خداحافظ  “

 

راننده هم برای عرض ارادت اون موقع شب ۵ تا ۶ بوق به معنی «خداحافظ» برای مستقبلین میزنه.

 

حالا دیگه ماشین رسیده ته کوچه و این بار دیگه فریاد می زنن:

 

“خداحافـــــــــــــظ ، خداحافـــــــــــــــظ ، خداحافـــــــــــــظ…”

 

آخه یکی نیست بگه مگه میخواین برین سینه کش قبرستون که دل نمی کنین از هم!؟

 

تازه فردا ساعت ۱۱ صبح یکی از خانم هایی که دیشب مهمون بوده زنگ میزنه به صغرا خانم و میگه:

 

“صغرا جون ممنون بخاطر پذیرایی دیشب؛ والله زنگ زدم بگم دیشب این بچه ها حواسم را پرت کردن یادم رفت ازت خداحافظی کنم!!!”

از همه جا

طرف میخواد بیاد خواستگاری، میپرسن پسر خوب هست حالا؟
معرفش با افتخار میگه: آره خیلی پسر با دین و ایمان و خوبیه ، تو عروسی خواهرش اهنگ گذاشته بودن اعتراض کرد از وسط عروسی بلند شد رفت بیرون دیگه نیومد

 

**********************

 

یه ماشین خریدیم 1000 تا دوست پیدا کردیم . الان که فروختیمش یکیشونم زنگ نمیزنه !
معرفته داریم!؟!؟!؟

 

 

**********************

 

یه خواننده ی نه چندان معروف باز هم در خارج! یه آهنگ میخونه که با توجه به معنیش باعث حتی عوض شدن زندگی دیگران میشه، ایرانیه آهنگ میخونه: هلوی منی تو! میخوام تو رو گاز بزنم

 

*********************

 

 

آخرش نفهمیدیم ؟!!! توی این مملکت تو روبوسی، 2 بار باید بوس کنیم یا 3 بار؟؟ ... بوسه داریم؟؟

 

 

*******************

 

 مهران مدیری واسه عید دلش یه سفر آمریکا و اروپا میخواد ما باید پولشو بدیم؟؟؟؟؟؟

پز جدید !!!

جدیدا که از خواستگارو این چیزا خبری نیست دخترا از تعداد فرند رکوئست هائی که اکسپت نکردن واسه هم کلاس میزارن

نیازمند

وقتی صفحه نیازمندیهای روزنامه رو باز میکنیم، در بعضی از صفحات مثل راننده، پیک موتوری یا... با جمله جوانی تحصیل کرده با ظاهری آراسته و روابط عمومی قوی زیاد به چشم میخوره. من کارشناس ارشد کامپیوتر هستم و الانم دارم حقوق میخونم. به خاطر یک سری مشکلات فعلا موقتی تا اوضاع و احوالم رو به راه بشه از طرف یک آژانس در یک اداره نیمه دولتی  به عنوان راننده با ماشین خودم کار میکنم. چند روز پیش به طور اتفاقی ازم راجب کار قبلیم و تحصیلاتم سوال کردند، منم فکر کردم که اگه شرایطمو بدونند یک فرجی میشه و شاید کار دیگه ای اونجا برام درست بشه و استخدامم میکنن. که کاش زبونم لال میشد و نمی گفتم که کجا کار میکردمو مدرکم چیه. چون باعث شد از همین یه لقمه نون خردنم افتادم. رییس اداره تا فهمید، با آژانسی که منو معرفی کرده بود تماس گرفت و گفت چون تحصیل کرده است ما رومون نمیشه به اون کار بگیم و به جای من یه کم سواد تر بفرستند. منم هرچی گفتم که بابا مدرکم تو سرم بخوره اصلا شما منو بی سواد فرض کن، نشد که نشد. بلاخره ما نفهمیدیم، تحصیلاتو مرتب و تمیز بودن خوب یا بد؟! ببخش پر حرفی کردم. لطفا اگه خواستی این مطلبو تو وب بزاری اسم و مشخصاتمو عوض کن و هر محافظه کاری لازمه انجام بدید تا شب عیدی بیکار که شدیم هیچ زندان سیاسی نشیمو بفرستنم اونجا که عرب نی میندازه

ای روزگار

دیدی آن قهقهه کبک خرامان حافظ
که ز سر پنجه شاهین قضا غافل بود   

 

 

این عکس مربوط به دوره اول مجلس شورای اسلامی است ، خنده هاشمی رفسنجانی در برابر کتک خوردن اعضای نهضت آزادی دکتر معین فر و دکتر صباغیان به وضوح مشخص هستند.

تابعیت آمریکا

پیرزن ایرانی از ایران به آمریکا میاد و میخواد شهروند آمریکایی بشه. پیرزن نوه اش را با خودش برمیداره تا اونو به امتحان شهروندی
 ( امتحانی که باید قبل از تبعیت بده ) ببره.مامور مهاجرت به زن ایرانی میگه که باید به 4 سوال ساده درمورد آمریکا جواب بده
 اگه درست جواب بده او یه شهروند آمریکایی میشه.

پیرزن میگه : باشه ، اما من انگلیسی نمیتونم حرف بزنم نوه ام رو با خودم میارم.
مرده میگه باشه ، بزار اون برات ترجمه کنه. اولین سوال شما اینه که :
1) پایتخت آمریکا کجاست؟
نوه ی پیرزن به پیرزن میگه : من دانشگاه تو کدوم شهر آمریکا بودم؟
پیرزن میگه : " واشنگتن "

درست بود حالا سوال دوم :
2 ) روز استقلال آمریکا کی است؟
نوه ش میگه : نیومن مارکوس کی حراج داره؟
مادربزرگش میگه : "4 جولای "

درسته ، حالا سوال سوم:
3 ) امسال چه کسی نامزد ریاست جمهوری آمریکا بود اما شکست خورد؟
نوه به مادربزگش میگه : اون مرتیکه معتاد که با دخترت عروسی کرد کجا باید بره؟
پیرزن میگه : " توگور "

واو ، شگفت آوره! حالا سوال آخر:
4 ) در حال حاضر چه کسی رئیس جمهور آمریکاست؟
نوه ش این جور ترجمه میکنه : از چیه جورابای پدربزگ بدت میاد؟
مادربزگش میگه : " بوش "
اکنون پیرزن یک شهروند آمریکایی شده!!!

بازیگر

مرد هر روز دیر سر کار حاضر می شد، وقتی می گفتند : چرا دیر می آیی؟*

*جواب می داد: یک ساعت بیشتر می خوابم تا انرژی زیادتری برای کار کردن داشته
باشم، برای آن یک ساعت هم که پول نمی گیرم !*

*یک روز رئیس او را خواست و برای آخرین بار اخطار کرد که دیگر دیر سر کار نیاید
. . .*

------------------------------

* ** مرد هر وقت مطلب آماده برای تدریس نداشت به رئیس آموزشگاه زنگ می زد تا
شاگرد ها آن روز برای کلاس نیایند و وقتشان تلف نشود*

*یک روز از پچ پچ های همکارانش فهمید ممکن است برای ترم بعد دعوت به کار نشود .
. .*


------------------------------

*مرد هر زمان نمی توانست کار مشتری را با دقت و کیفیت ، در زمانی که آنها می
خواهند تحویل دهد، سفارش را قبول نمی کرد** و عذر می خواست*

*یک روز فهمید مشتریانش بسیار کمتر شده اند . . .*


------------------------------

*مرد نشسته بود . دستی به موهای بلند و کم پشتش می کشید*

*به فکر فرو رفت . . .*

*باید کاری می کرد . باید خودش را اصلاح می کرد !*

*ناگهان فکری به ذهنش رسید . او می توانست بازیگر باشد :*

*از فردا صبح ، مرد هر روز به موقع سرکارش حاضر می شد، کلاسهایش را مرتب تشکیل
می داد، و همه ی سفارشات مشتریانش را قبول می کرد!*

*او هر روز دو ساعت سر کار چرت می زد!*

*وقتی برای تدریس آماده نبود در کلاس راه می رفت، دستهایش را به هم می مالید و
با اعتماد به نفس بالا می گفت: خوب بچه ها درس جلسه ی قبل را مرور می کنیم !!!*

*سفارش** **های** **مشتریانش** را قبول می کرد اما زمان تحویل بهانه های
مختلفی می آورد تا کار را دیرتر تحویل دهد: تا حالا چند بار مادرش مرده بود، دو
سه بار پدرش را به خاک سپرده بود و ده ها بار به خواستگاری رفته بود . . .*

*حالا رئیس او خوشحال است که او را آدم کرده ، مدیر آموزشگاه راضی است که استاد
کلاسش منظم شده و مشتریانش مثل روزهای اول زیاد شده اند!!!*

*اما او دیگر با خودش «صادق » نیست.*

*او الان یک بازیگر است . همانند بقیه مردم

متفرقه از همه جا

تقصیر خودمونه که بهشون رو دادیم

اومده سر کلاس میگه هفته بعد کلاس تشکیل می‌شه حضور غیاب هم می‌کنم

اینقدر حضور غیاب کن تا جونت در آااااد

 

ببین استاد جون، امروز هم که اومدم کلاس خیلی‌ لطف کردم، دیگه پر رو نشو !!

دیگه انشاالله تو اردیبهشت میبینمت!

عیدت هم مبارک

 

 

**********************

  

دیروز زنگ زدیم این شرکت های خدماتی که دوتا کارگر بفرستند بیان کمک کنند به خونه تکونی عید. اونا هم دو تا خانوم جوان فرستادند که شهرستانی و دانشجوی حقوق یه دانشگاه دولتی تو تهران بودند

 

 

درود به غیرت و شرف این دو دختر

 

 

**********************

  

 به طرف می گم ژاپن زلزله اومده نزدیک ٩ ریشتر !
میگه : آخی بیچاره ها دم عیدی گناه دارن که

دلسوزیه داریم!!!؟

 

********************

 

تفریح سالم و بی دردسرمون شده خواب ؛ نه گیر میدن و نه مجوز میخواد

 

********************* 

به وزیر آموزش و پرورش میگن 28 اسفند تعطیله ؟!! میگه ما که نمی تونیم تعطیل کنیم ولی خود دانش آموزا میدونن چه کنن !!!!!!!! مملکته داریم ؟ 

 

*********************

 

تو کلاس آموزش ازدواج یه فیلم گذاشتن میخوان بگن اول با نوازش شروع کنید بعد نشون میدن یارو داره دست میکشه رو میز! سکانس آخرشم چار تا پایه میز رو هواست! خب مجبورین فیلمش رو بسازین؟

 

*********************

  

کریسمس میبینی همه حرف از بابا نوئل میزنن و میگن که بابا نوئل برامون کادو میاره در حالی که میبینی عمو نوروز با یدونه دایره زنگی تو خیابونای شهر میگرده و از مردم گدایی میکنه

 

 **********************

یه باک شیر موز بزنیم بیست تومن ارزونتر در میاد  

*****

خدایا هر جا میریم و ظلمی میبینیم همه میگن ...نگران نباش خدا جای حق نشسته ....! میشه از جای حق پاشی... که حق سر جای خودش بشینه

 

***********************

 

الان 6 ماهه که از طرف ایرانسل برام اس ام اس میاد 12680 تومان دیگه شارژ کنی 420 تومان شارژ بهت میدیم، امروز برام اس ام اس داد 2800 تومان دیگه شارژ کنی بهت 420 تومان شارژ میدیم، شارژ کردم یک ساعت بعدش گفت باید 4800 تومان دیگه شارژ کنی تا بهت بدیم

  

 

پشت چراغ قرمز ماشین پشت سریم دستش رو گذاشته بود رو بوق، تو آینه نگاه کردم یه پیرمرد با کلاه نمدی!! هی زد زد زد... پیاده شدم میگم پدرجان دنده هوایی که ندارم! کجا برم؟ میگه واسه تو بوق نمیزنم واسه چراغ قرمز میزنم سبز شه!! مملکته داریم؟

 

از چی فیلم میگیری؟

هفت‌تیر پیاده می‌شم. گفت نگه می‌دارم برو خرد کن بیار. گفتم من نمی‌کنم این کارو آقا. گفت یعنی چی. گفتم وظیفه‌ی من نیست. گفت خانوم وظیفه‌ی شماست وقتی می‌خوای بیای سوار تاکسی شی اول نگاه کنی ببینی پول خرد داری یا نه. برنمی‌گشت نگاهم کند. گفتم مجلس تصویب کرده؟‌ اگه قرار باشه از صبح سوار هر ماشینی می‌شم خرد بدم باید به جای کیف با خودم گونی وردارم. بدون اینکه سرش را برگرداند دوهزار تومانی را پس داد و گفت به سلامت. نه خردتو خواستیم نه درشتتو. می‌خواست شرمنده‌ام کند؟ یا خودش را در نقش بازیکن ایرانی می‌دید که با بازیکن اسرائیلی وارد رقابت نمی‌شود و مسابقه را واگذار می‌کند؟‌

  

 دوهزار تومانی را گرفتم و گذاشتم تو جیبم و پیاده شدم. در را بستم و یک‌طرف شالم ماند لای در و هر چه کشیدم نیامد. به تقلا افتادم در را باز کنم شال را نجات بدهم که ماشین حرکت کرد و بقیه‌ی شالم از سرم کشیده شد و باهاش رفت. شال قرمزی که از توی مترو خریده بودم دو هزار و پانصد تومان داشت همین‌طور دور می‌شد و بال‌بال می‌زد. فکر کنم راننده به این می اندیشید که : قبل از اینکه عرق فرد خشک شود انتقامت را بگیر

 

 دستم را عین اسرای بعثی گذاشتم روی سرم. زیر پل عابر پیاده‌ی هفت‌تیر بودم و مانده بودم چه کنم. چند نفر دوره‌ام کردند. یکی‌شان کتش را درآورد و گفت خانوم اینو بنداز رو سرت تا نگرفتن ببرنت. گفتم نمی‌شه که آقا. یکی گفت بیا این دستمالو بنداز سرت تا از اونور خیابون برات روسری بخرم. مثل آتشی بودم که می‌خواستند با بیل خاموشم کنند. گفتم نمی‌خوام آقا اگه می‌شه یه دربست بگیرید برم. هفت‌هشت نفری دورم جمع شده بودند و یکی‌دوتاشان داشتند با موبایل ازم فیلم می‌گرفتند. انگار آدم به این لختی تو عمرشان ندیده بودند. گفتم یعنی چی؟‌ از چی فیلم می‌گیری آقا؟ صدایی از پشت سرم گفت همیشه یه زاپاس همرات باشه آبجی. زنی گفت بیا این پلاستیکو بذار رو سرت من برم برات یه شالی روسری‌ای چیزی بگیرم. کیسه پلاستیک دسته‌دار را کشیدم روی سرم و تعداد موبایل‌هایی که به طرفم گرفته شده بود بیشتر شد. دستم را گرفتم جلوی صورتم. مثل کسی که تو لباسش خرابکاری کرده، مثل کسی که یک‌دفعه زیپ شلوارش در رفته یا، قبل از رسیدن به قرار مهمش افتاده توی جوب، تو یک جلسه‌ی رسمی آروغ بلندی زده

 

 تعداد موبایل‌هایی که به طرفم گرفته شده بود بیشتر و بیشتر میشد

قایم باشک دانشمندان

once all the scientists die and go to heaven
They decide to play Hide-n-seek. .
 
روزی همه دانشمندان مردند و وارد بهشت شدند
آنها تصمیم گرفتند تا قایم موشک بازی کنند
 
Unfortunately Einstein is the one who has the den…
He Is supposed to count up to ۱۰۰ …
and then start searching.
 
متاسفانه انشتین اولین نفری بود که باید چشم می گذاشت.
او باید تا ۱۰۰ میشمرد و سپس شروع به جستجو میکرد.
 
Everyone starts hiding except Newton …
 
همه پنهان شدند الا نیوتون …
 
Newton just draws a square of ۱ meter
and stands in it Right in front of
Einstein
 
نیوتون فقط یک مربع به طول یک متر کشید و درون آن ایستاد.
دقیقا در مقابل انشتین.
 
Einstein s
counting…۹۷, ۹۸, ۹۹.۱۰۰
 
انشتین شمرد ۹۷,۹۸,۹۹,۱۰۰
 
He opens his eyes and finds Newton standing in front.
Einstein says Newton s out… Newton s out.
 
او چشماشو باز کرد ودید که نیوتون در مقابل چشماش
ایستاده.
انشتین فریاد زد نیوتون بیرون( ساک ساک) نیوتون بیرون( ساک ساک).
 
Newton denies and says I am not out.
 
نیوتون با خونسردی تکذیب کرد و گفت من بیرون نیستم.
He claims that he is not Newton ..
 
او ادعا کرد که اصلا من نیوتون نیستم.
 
All the scientists come out to see how
he proves that he is not Newton …
 
تمام دانشمندان از مخفیگاهشون بیرون اومدن
تا ببینن اون چطور میخواد ثابت کنه که نیوتون نیست…
 
Newton says I am standing in a square of area ۱m squared.
That makes me Newton per meter squared…
 
نیوتون ادامه داد که من در یک مربع به مساحت یک متر مربع ایستاده ام…
که منو نیتون بر متر مربع میکنه
 
Since one Newton per Meter squared is one Pascal,
I'm Pascal, Therefore Pascal is out……… …
 
از آنجایی که نیوتون بر متر مربع برابر یک پاسکال می باشد
بنابراین من پاسکالم پس پاسکال باید بیرون بره (پاسکال ساک ساک

سؤال امتحان نهایی فیزیک دانشگاه کپنهاگ

سؤال امتحان نهایی فیزیک دانشگاه کپنهاگ
چگونه می‌توان با یک فشارسنج ارتفاع یک آسمان‌خراش را محاسبه کرد؟
 

پاسخ یک دانشجو :

 
" یک نخ بلند به گردن فشارسنج می‌بندیم و آن را از سقف ساختمان به سمت زمین می‌فرستیم. طول نخ به اضافه طول فشارسنج برابر ارتفاع آسمان‌خراش خواهد بود
 
این پاسخ ابتکاری چنان استاد را خشمگین کرد که دانشجو را رد کرد.. دانشجو با پافشاری بر اینکه پاسخش درست است به نتیجه امتحان اعتراض کرد. دانشگاه یک داور مستقل را برای تصمیم درباره این موضوع تعیین کرد. داور دانشجو را خواست و به او شش دقیقه وقت داد تا راه حل مسئله را به طور شفاهی بیان کند تا معلوم شود که با اصول اولیه فیزیک آشنایی دارد. دانشجو پنج دقیقه غرق تفکر ساکت نشست. داور به او یادآوری کرد که وقتش درحال اتمام است.
دانشجو پاسخ داد که چندین پاسخ مناسب دارد اما تردید دارد کدام را بگوید. وقتی به او اخطار کردند عجله کند چنین پاسخ داد:
 
"اول اینکه می‌توان فشارسنج را برد روی سقف آسمان‌خراش، آنرا از لبه ساختمان پائین انداخت و مدت زمان رسیدن آن به زمین را اندازه گرفت. ارتفاع ساختمان مساوی یک دوم g ضربدر t به توان دو خواهد بود. اما بیچاره فشارسنج ."
 
"یا اگر هوا آفتابی باشد می‌توان فشارسنج را عمودی بر زمین گذاشت و طول سایه‌اش را اندازه گرفت. بعد طول سایه آسمان‌خراش را اندازه گرفت و سپس با یک تناسب ساده ارتفاع آسمان‌خراش را بدست آورد ."
 
"اما اگر بخواهیم خیلی علمی باشیم، می‌توان یک تکه نخ کوتاه به فشارسنج بست و آنرا مثل یک پاندول به نوسان درآورد، نخست در سطح زمین وسپس روی سقف آسمان‌خراش. ارتفاع را از اختلاف نیروی جاذبه می‌توان محاسبه کرد : T= 2 pi sqroot (l / g) ."     
 
"یا اگر آسمان‌خراش پله اضطراری داشته باشد، می‌توان ارتفاع ساختمان را با بارومتر اندازه زد و بعد آنها را با هم جمع کرد."
 
"البته اگر خیلی گیر و اصولگرا باشید می‌توان از فشارسنج برای اندازه‌گیری فشار هوا در سقف و روی زمین استفاده کرد و اختلاف آن برحسب میلی‌بار را به فوت تبدیل کرد تا ارتفاع ساختمان بدست آید."
 
"ولی چون همیشه ما را تشویق می‌کنند که استقلال ذهنی را تمرین کنیم و از روش‌های علمی استفاده کنیم، بدون شک بهترین روش آنست که در اتاق سرایدار را بزنیم و به او بگوییم: اگر ارتفاع این ساختمان را به من بگویی یک فشارسنج نو و زیبا به تو می‌دهم ."    
 
این دانشجو کسی نبود جز نیلز بور، تنها دانمارکی که موفق شد جایزه نوبل در رشته فیزیک را دریافت کند

دلتنگم

روزهای خســــته ی اســــفند

از پی هم می دوند....

و مــــن در حساب و کتاب امسال

باز تو را کــــم آورده ام....

من می توانم

من می‌‌توانم خوب، بد، خائن، وفادار، فرشته‌خو یا شیطان‌ صفت باشم.

من می توانم تو را دوست داشته یا از تو متنفر باشم.

من می‌توانم سکوت کنم، نادان و یا دانا باشم.

چرا که من یک انسانم، و این‌ها صفات انسانى است

و تو هم به یاد داشته باش:

من نباید چیزى باشم که تو می‌خواهى، من را خودم از خودم ساخته‌ام.

منى که من از خود ساخته‌ام، آمال من است.

تویى که تو از من می سازى آرزوهایت و یا کمبودهایت هستند.

لیاقت انسان‌ها کیفیت زندگى را تعیین می‌کند نه آرزوهایشان

و من متعهد نیستم که چیزى باشم که تو می‌خواهى

و تو هم می‌توانى انتخاب کنى که من را می‌خواهى یا نه

ولى نمی‌توانى انتخاب کنى که از من چه می‌خواهى

می‌توانى دوستم داشته باشى همین گونه که هستم، و من هم.

می‌توانى از من متنفر باشى بى‌هیچ دلیلى و من هم.

چرا که ما هر دو انسانیم.

این جهان مملو از انسان‌هاست.

پس این جهان می‌تواند هر لحظه مالک احساسى جدید باشد.

تو نمی‌توانى برایم به قضاوت بنشینى و حکمی صادر کنی و من هم.

قضاوت و صدور حکم بر عهده نیروى ماورایى خداوندگار است.

دوستانم مرا همین گونه پیدا می کنند و می‌ستایند.

حسودان از من متنفرند ولى باز می‌ستایند.

دشمنانم کمر به نابودیم بسته‌اند و همچنان می‌ستایندم.

چرا که من اگر قابل ستایش نباشم نه دوستى خواهم داشت،
نه حسودى و نه دشمنى و نه حتی رقیبى.

من قابل ستایشم، و تو هم.

یادت باشد اگر چشمت به این دست نوشته افتاد

به خاطر بیاورى که آن‌هایى را که هر روز می‌بینى و با آنها مراوده می‌کنى

همه انسان هستند و داراى خصوصیات یک انسان، با نقابى متفاوت

اما همگى جایزالخطا

نامت را انسانى باهوش بگذار اگر انسان‌ها را از پشت نقاب‌هاى متفاوتشان شناختى و یادت باشد که این ها رموز بهتر زیستن هستند ...

رسم روزگاره

رسم روزگاره :
کسی را که خیلی دوست داری، زود از دست می دهی پیش از آنکه خوب نگاهش کنی. پیش از آنکه او را در آغوش بگیری . پیش از آنکه تمام حرفهایت را به او بگویی ، پیش از آنکه همه لبخندهایت را به او نشان بدهی مثل پروانه ای زیبا، بال میگیرد و دور می شود ، و تو خیال میکردی تا آخر دنیا می تونی هر روز طلوع آفتاب را با او تماشا کنی .
 
رسم روزگاره :
کسی که از دیدنش سیر نشده ای زود از دنیای تو میرود ، بدون اینکه حتی ردی و نشونی از خودش در دنیای تو به جا بزاره .چه آرزوهایی با او نداشتی ، چه آینده ی زیبایی را با او می دیدی، فرصت نشد که فقط یک بار سرت را بر روی شانه هایش بزاری و گریه کنی.
رسم روزگاره :
وقتی از هر روزی بیشتر به او نیاز داری ، وقتی هنوز خوشبختی را در کنار او حس نکردی ، وقتی هنوز ترانه های عاشقی را تا آخر با او نخوانده ای ، درکمال ناباوری می بینی که او را در کنارت نیست . چه فکر پوچی بود که دست در دست او خنده کنان تا اوج آسمان خواهی رفت و او صورتت را پر از بوسه میکند.
رسم روزگاره :
با خود گفتی اگر این بار ببینمش دست او را می گیرم ، خیلی محکم می گیرم و نمی گذارم که برود . او باید برای همیشه پیشم بماند . دستی را گرفتی اما این دست کیست که خیلی سرده ؟ تو دست در دست تنهایی دادی . اون دست رهات نمی کنه !
رسم روزگاره :
او که میرود ، برای همیشه هم می رود .و آنقدر تنها می شوی که حتی نام روزها را فراموش میکنی و گذشت زمان را احساس نمی کنی ، از صدای تیک تیک ساعت بیزار می شوی و با آنکه تنگ دل تو شکست اما ماهیش آزاد نشد.
راستی تو که او را خیلی دوست داری: اگه هنوز باد شمعهایت را خاموش نکرده، اگه هنوز شمع بالهایت را نسوزانده ، اگه هنوز می توانی به او هدیه ای ، شاخه گلی بدهی و پس قدر لحظه لحظه ی این روزها را بدان . او را در آغوش بگیر و تا فرصت داری به او بگو :
دوستت دارم

واکسی

چقدر سخته اولین روز و روزهایی که آدم میخواد عزتش را نادیده بگیرد 

 

 

 

این مرد رو که دیدیم انگار کسی قلبم رو تو دستش گرفت و با تمام قدرت فشار داد. هرکسی اگر این مرد رو می‌دید از دست‌ها و لباس‌های تمیز و لوازم واکس اندک و تازه‌ش متوجه می‌شد که این مرد واکسی نیست و شاید روز اولیه که این کار رو داره تجربه می‌کنه. مردم که رد می‌شدن خیلی آروم می‌گفت «واکسیه». از اون حرفهایی که آدم وقتی می‌گه نمی‌خواد کسی بشنوه… / روزگار غریبیست

یه دوست پسر هم نداریم

یه دوست پسر هم نداریم بهمون پیشنهاد بیشرمانه بده ، ماهم کلی کولی بازی در بیاریم

 

یه دوست پسر هم نداریم مجبورش کنیم اسم مارو رو بازوش خالکوبی کنه

 

یه دوست پسر هم نداریم با وضع فجیع برم بیرون همه بگن تو چرا این شکلی شدی بگم اونی که باید بپسنده پسندیده

 

یه دوست پسر هم نداریم قاصدک ببینیم بپریم روش بگیم وای ازش خبر آورده

 

یه دوست پسر هم نداریم از سربازی معاف باشه هر روز بهش بگیم سربازی واسه تو لازم بود خیلی لوس بار اومدی

 

یه دوست پسر هم نداریم شارژ ایرانسل بده بهمون بگه خطت رو شارژ کن زود به خودم زنگ بزن

 

یه دوست پسر هم نداریم هر روز بهش بگیم ای کاش رشد عقلتم مثل رشد سیبیلت بود

 

یه دوست پسر هم نداریم همیشه حرفمون رو گوش کنه نه فقط موقعی که بهش می گیم دیگه به من زنگ نزن

 

یه دوست پسر هم نداریم بگه چه خبر عزیزم بگیم داری بابا میشی

 

یه دوست پسر هم نداریم هی واسش از جذابیت آقایون کچل بگیم که آخر سر بره دونه دونه موهاشو بکنه جذاب شه

 

یه دوست پسر هم نداریم هی بهش بگیم من ۶ تا خواستگار دکتر دارم زود باش تکلیف منو روشن کن

 

یه دوست پسر هم نداریم که دیگه هی نگیم من به عشق اعتقادی ندارم

 

یه دوست پسر هم نداریم هی انگشتمونو بزنیم به پهلوش دو متر بپره بخندیم بهش

 

یه دوست پسر هم نداریم با شماره دوستش امتحانمون کنه ما هم سربلند از امتحان بیایم بیرون

 

یه دوست پسر هم نداریم وقتی ناراحتیم الکی از این حرف های امید دهنده بزنه مثلاً همه چی آرومه و اینا

 

یه دوست پسر هم نداریم بهش بگیم می خوام پراید بخرم بگه بقیه پولشو من می دم ۲۰۶ بخر

 

یه دوست پسر هم نداریم که ثانیه به ثانیه یادآوری کنه که ما فقط دوستای معمولی هستیم

 

یه دوست پسر هم نداریم خودمونو واسش لوس کنیم بگه خبه خبه ادای احمق ها رو در نیار

 

یه دوست پسر هم نداریم یه کم شعور داشته باشه به شعورش توهین کنیم

 

یه دوست پسر هم نداریم بهمون بگه مواظب خودت باش از پیاده رو برو رسیدی خونه تک بزن

 

یه دوست پسر هم نداریم نگران این باشیم که یه وقت تو برنامه هاش سفر یه هفته ای به تایلند نزاره

 

یه دوست پسر هم نداریم وقتی عصبانی هستیم با فامیل صداش کنیم مثلاً گوش کن آقای فلانی

 

یه دوست پسر هم نداریم برادرزاده ی ۷ سالمون نیاد بگه عمه فکر کنم هیشکی تورو دوست نداره

 

یه دوست پسر هم نداریم سرما بخوره هی قربون صدقه صدای گرفتش بریم

 

یه دوست پسر هم نداریم اس ام اس عاشقونه بفرسته واسمون به جای جواب عاشقونه گیر بدیم این اس ام اس رو کی برات فرستاده؟ هـــــــــــــا؟؟؟؟

 

یه دوست پسر هم نداریم شب ها آرزوی وصال کنه روزها آرزوی فراق

 

یه دوست پسر هم نداریم آرزوهامونو بهش بگیم اونم الکی بگه خودم همش رو بر آورده میکنم

 

یه دوست پسر هم نداریم بدونه اس ام اس رو فقط نمیخونن بلکه جواب هم میدن

 

یه دوست پسر هم نداریم هی سفر کاری با دوستاش بره شمال

 

یه دوست پسر هم نداریم از ترس ترور شخصیتی بخاطر سیبیل هامون هر دو روز یه بار بریم آرایشگاه

 

یه دوست پسر هم نداریم برامون آواز بخونه با صدای نکرش

 

یه دوست پسر هم نداریم تو خیابون گربه ببینیم بپریم بغلش بگیم وای ببخشید از ترس بود

 

یه دوست پسر هم نداریم درک صحیحی از زمان داشته باشه. میگه ۵ دقیقه دیگه زنگ میزنم هفته ی بعد زنگ نزنه

 

یه دوست پسر هم نداریم وقتی میگیم داره واسم خواستگار میاد ناراحت بشه نگه چه خوب

 

یه دوست پسر هم نداریم هر روز بهش بگیم تو دیگه مرد شدی وقت زن گرفتنته

 

یه دوست پسر هم نداریم هر وقت میره مسافرت شارژر گوشیشو جا بزاره تا برگرده گوشیش خاموش باشه هر غلطی خواست بکنه

 

یه دوست پسر هم نداریم که وقتی خسته میشیم کیفمون رو برامون بیاره

 

یه دوست پسر هم نداریم که یکی جز مامانمون شمارمونو از حفظ باشه

 

یه دوست پسر هم نداریم پای رقیب که میاد وسط به جای اینکه بگه انتخاب با خودته یه ذره مبارزه کنه خب

 

یه دوست پسر هم نداریم از اینترنت بدش بیاد اوقات فراغتش رو با ما بگذرونه نه با کامپیوترش

 

یه دوست پسر هم نداریم باهم تخمه بخوریم هی پوستاشو تف کنیم رو سرو صورت هم

 

یه دوست پسر هم نداریم هی گازش بگیریم جای دندونامون یادگاری بمونه

 

یه دوست پسر هم نداریم بوتیک داشته باشه هی بریم از مغازش جنس برداریم به عنوان هدیه

 

یه دوست پسر هم نداریم دو تا ماشین داشته باشه یه زوج یه فرد. هر روز بریم بیرون نه یه روز درمیان

 

یه دوست پسر هم نداریم نصفه شب اس ام اس های محبت آمیز برامون بفرسته صبح بیدار شدیم بخونیم کیف کنیم

 

یه دوست پسر هم نداریم وقتی با گریه بهش زنگ می زنیم نگه هر وقت زر زرت تموم شد بهم زنگ بزن

 

یه دوست پسر هم نداریم نگه هروقت با ۹۱۲ زنگ زدم فقط حرف های مهم رو بگو، چرت و پرت خواستی بگی بگو با ایرانسل ساعت ۱۱ شب به بعد زنگ بزنم

 

یه دوست پسر هم نداریم بشینیم عکس های بچگیشو ببینیم و به درگاه خدا دعا کنیم لااقل بچه ش این شکلی نشه

 

یه دوست پسر هم نداریم کوچه علی چپ رو نشناسه

 

یه دوست پسر هم نداریم بهش بفهمونیم خاطراتش رو واسه خودش نگه داره هی نگه من اینجا خاطره داشتم من با این آهنگ شب هایی داشتم. ما خانم ها حسودیم بفهمید

 

یه دوست پسر هم نداریم وقتی با یه دختر حرف میزنه هی وشگونش بگیریم که یعنی بسه جمع کن خودتو

 

یه دوست پسر هم نداریم یه هفته قبل تولدمون غیب بشه گوشیش خاموش بشه یه هفته بعد از تولد دوباره ظهور کنه بگه عزیزم تصادف کرده بودم

 

یه دوست پسر هم نداریم تو ماشین آهنگ شیش و هشت بزاریم کله هامونو باهم تکون بدیم

 

یه دوست پسر هم نداریم موقع انتخاب واحد بگه عصر کلاس برندار که باهم بریم بیرون

 

یه دوست پسر هم نداریم پفک بخوریم یواشکی دستامونو بمالیم به صندلی های ماشینش

 

یه دوست پسر هم نداریم اول آشنایی شماره ایرانسل بدیم بهش دو روز بعد از آشنایی ۹۱۲

 

یه دوست پسر هم نداریم خوش سلیقه باشه ما رو انتخاب کنه

 

یه دوست پسر هم نداریم موبایلمون همیشه تو دستمون باشه دیگه هی گم نشه

 

یه دوست پسر هم نداریم حتی گاهی گوشیمونو یهو بگیره بگرده بیبینه خیانت میانت نمی کنیم که

 

یه دوست پسر هم نداریم دستامونو بگیره محکم تو دستاش بگه حالا اگه زورت میرسه بکشش بیرون

 

یه دوست پسر هم نداریم شماره تلفنش بشه همه ی پسوردامون

 

یه دوست پسر هم نداریم که تهدیدش کنیم یا دیگه نباید سیگار بکشه یا اگه میکشه منم باید باهاش بکشم

 

یه دوست پسر هم نداریم که هیچ، دوست معمولیشم نداریم دلمون خوش باشه

 

 

 
گریه حضار

انبساط خاطر دم عید

توصیه دخترانه : اگه یه موقع مورد حمله یک پسر قرار گرفتی شلوار اونو بکش پایین دامن خودتو بده بالا !
 فکر بد نکن!
آخه اینجوری تو میتونی بدوی ولی اون نمیتونه
---------------------------------------
 


 از یه پایین شهری می پرسن ''''زن ذلیلی'''' یعنی چی؟ میگه: همونیه که بالا شهریها بهش میگن تفاهم
 

------------------------------------------
 
 زن به شوهرش: بازم جلو جمع به من گفتی احمق؟
شوهر: ببخشید عزیزم، نمی دونستم این راز باید فقط بین من و تو باقی بمونه
 
------------------------------------
 

2x2=5

OFFICE ARITHMETIC
حسابرسی اداری
Smart boss + smart employee = profit
رییس باهوش + کارمند باهوش = سود
Smart boss + dumb employee = production
رییس باهوش + کارمند خنگ = تولید
Dumb boss + smart employee = promotion
رییس خنگ + کارمند باهوش = ترفیع
Dumb boss + dumb employee = overtime
رییس خنگ + کارمند خنگ = اضافه کاری
 
SHOPPING MATH
ریاضیات خرید کردن
A man will pay $2 for a $1 item he needs.
یک مرد بابت یک کالای 1 دلاری که نیاز دارد 2 دلار می پردازد
A woman will pay $1 for a $2 item that she doesn't need.
یک زن بابت یک کالای 2 دلاری که نیاز ندارد 1 دلار می پردازد
 
GENERAL EQUATIONS & STATISTICS
آمار و برابری عمومی
A woman worries about the future until she gets a husband..
یک زن نگران آینده است تا زمانی که شوهر کند
A man never worries about the future until he gets a wife.
یک مرد هرگز نگران آینده نیست تا زمانی که زن بگیرد
A successful man is one who makes more money than his wife can spend.
یک مرد موفق مردیست که درآمدش بیشتر از مبلغی باشد که زنش خرج می کند
A successful woman is one who can find such a man.
یک زن موفق زنیست که بتواند چنین مردی را پیدا کند
 
HAPPINESS
شادمانی
To be happy with a man, you must understand him a lot and love him a little.
برای اینکه با یک مرد شاد باشید باید او را کاملا درک کنید و کمی دوست داشته باشید
To be happy with a woman, you must love her a lot and not try to understand her at all.
برای اینکه با یک زن شاد باشید باید او را کاملا دوست داشته باشید و اصلا سعی نکنید که او را درک کنید
 
LONGEVITY
طول عمر
Married men live longer than single men do, but married men are a lot more willing to die.
مردان متاهل بیشتر از مردان مجرد عمر می کنند در عوض مردان متاهل بیشتر آرزوی مرگ می کنند
 
PROPENSITY TO CHANGE
گرایش به تغییر
A woman marries a man expecting he will change, but he doesn't.
زمانی که یک زن  با مردی ازدواج می کند انتظار دارد که او تغییر کند ولی اینگونه نمی شود
A man marries a woman expecting that she won't change, and she does..
زمانی که یک مرد با زنی ازدواج می کند می خواهد که آن زن تغییر نکند ولی او تغییر می کند 
 
DISCUSSION TECHNIQUE
ادبیات گفتگو
A woman has the last word in any argument.
یک زن در بحث حرف آخر را می زند
Anything a man says after that is the beginning of a new argument.
بعد از آن، هر حرفی که مرد بزند، شروع یک بحث جدید است
 
 
SEND THIS TO A SMART WOMAN WHO NEEDS A LAUGH AND TO THE SMART GUYS YOU KNOW CAN HANDLE IT
این متن را برای یک زن باهوش که به خنده نیاز دارد و مردان باهوشی که میدانید می توانند آن را هضم کنند، بفرستید

ماست ها را کیسه کردند...!!

ماست ها را کیسه کردند...!!
 
روزی به مختارالسلطنه اطلاع دادند که نرخ ماست در تهران خیلی گران شده است. مختارالسلطنه دستور داد که کسی حق ندارد ماست را گران بفروشد.
چون چندی بدین منوال گذشت؛ برای اطمینان خاطر با قیافه ی ناشناخته به یکی از دکان های لبنیات فروشی رفت و مقداری ماست خواست.
ماست فروش که او را نشناخته بود پرسید: چه جور ماستی می خواهی؟
ماست معمولی یا ماست مختارالسلطنه!
مختارالسلطنه با حیرت و شگفتی از ترکیب و خاصیت این دو ماست پرسید.
ماست فروش گفت: ماست معمولی همان است که از شیر می گیرند و بدون آب است و با قیمت دلخواه.
اما ماست مختارالسلطنه همین طغار دوغ است که در جلوی دکان میبینید و
یک ثلث ماست و باقی آب است و به نرخ مختار السلطنه می فروشیم و بدان نیز لقب دادیم.
حال کدام می خواهی؟!
مختارالسلطنه دستور داد ماست فروش را جلوی دکانش به طور وارونه آویزان کرده و
بند تنبانش رامحکم ببستند.
سپس طغار دوغ را از بالا در دو لنگه شلوارش سرازیر کردندو شلوارش را از بالا
به مچ پاهایش ببستند.
سپس به او گفت: آنقدر باید به این شکل آویزان باشی تا تمام آبهایی که داخل
این ماست کردی از شلوارت خارج شود که دیگر جرات نکنی ماست داخل آب بکنی!
چون سایر لبنیات فروش ها از این ماجرا با خبر شدند،
همه ماست ها را کیسه کردند.

زندگی مثل آمپول تو باسنه

 

زندگی مثل آمپول تو باسن میمونه هر چی سفت تر بگیری بیشتر درد می گیره
.
.
.
.
شل کن عزیزم

 

 

پسته های سفره عید

حکایت ما هم حکایت پسته های سفره عید است ..... آنهایی که لب گشودند ؛ خورده شدند اما آنهایی که لال مانده اند...

قانون و منطق

قانون و منطق

 

 

 

دانشجویی پس از اینکه در درس منطق نمره نیاورد به استادش گفت: قربان، شما واقعا چیزی در مورد موضوع این درس می دانید؟
استاد جواب داد: بله حتما. در غیر اینصورت نمیتوانستم یک استاد باشم. دانشجو ادامه داد: بسیار خوب، من مایلم از شما یک سوال بپرسم ،اگر جواب صحیح دادید من نمره ام را قبول میکنم در غیر اینصورت از شما میخواهم به من نمره کامل این درس را بدهید.
استاد قبول کرد و دانشجو پرسید: آن چیست که قانونی است ولی منطقی نیست، منطقی است ولی قانونی نیست و نه قانونی است و نه منطقی؟

 

استاد پس از تاملی طولانی نتوانست جواب بدهد و مجبور شد نمره کامل درس را به آن دانشجو بدهد.
بعد از مدتی استاد با بهترین شاگردش تماس گرفت و همان سوال را پرسید. و شاگردش بلافاصله جواب داد: قربان شما 63 سال دارید و با یک خانم 35 ساله ازدواج کردید که البته قانونی است ولی منطقی نیست. همسر شما یک معشوقه 25 ساله دارد که منطقی است ولی قانونی نیست.واین حقیقت که شما به معشوقه همسرتان نمره کامل دادید در صورتیکه باید آن درس را رد میشد نه قانونی است و نه منطقی

نصیحت اوس اصغر به دخترش

نصیحت اوس اصغر به دخترش

 

 

 

اوس اصغر به دخترش شبنم، گفت، بنشین که صحبتی دارم ،

شاکی ام ، دلخورم ، پکر شده ام،

چون که امروز با خبر شده ام،
که تو در کوچه ای همین اطراف،
با جوانی جُلنبر و الاف،
سخت سرگرم گفت و گو بودی ،
چه شنیدی از او ؟ چه فرمودی؟
رفته بالا فشارم ای گاگول،
سکته کرده ام مطابق معمول،
ای پدر سوخته ، بدم الان ،
پدرت را درآورد مامان،
میروی "داف" میشوی حالا؟
فکر کردی که من هویجم ، ها؟
بزنم توی پوز تو همچین،
که بیاید فکت به کُل پایین؟
دخترم جامعه خطرناک است،
بچه ای تو ، مخت هنوز آک است،
آن پدر سوخته چه می نالید؟
بر سرت داشت شیره می مالید؟
بست لابد برای تو خالی،
وای از این عشقهای پوشالی!
شبنم آنگاه بعد از این صحبت ،
گفت بابا خیالتان راحت ،
من فقط فحش بار او کردم ،
ناسزاها نثار او کردم،
پیش اهل محل به او گفتم :
به تو هم می شود که گفت آدم؟
بچه در راهه ، پس کجاهایی؟
خواستگاری چرا نمی آیی؟
تا که اوس اصغر این سخن بشنید،
کُل فکش به سمت چپ پیچید،
کله اش روی شانه اش ول شد،
سکته اش مثل این که کامل شد

 

چرا نمی‏توانید ج×ن×د×ه‏×ها را درست شناسایی کنید؟!

چرا نمی‏توانید ج×ن×د×ه‏×ها را درست شناسایی کنید؟!

 
من خوشگل نیستم. چشمهای فلان زاویه‏دار و ابروهای کمانیه از زیر گوش تا ناکجا هم ندارم. خیلی هم قیافه‏ام تخمی و مظلومُ خاک بر سری است. وقتی در خیابان راه میروم همش تو فکرم و استاتوسم بای دیفالت روی :| تنظیم است تا مقصد. لوازم آرایشم یک ضد آفتاب است و یک رژ لب 100ساله و یک پن کیک و مداد چشم. فقط برای عروسی خاله خانباجی‏های فامیل به آرایشگاه می‏روم و یکم چسان فیسان می‏کنم آنهم با دستورالعملهایی که مادر به خانوم آرایشگر می‏دهد. هر از گاهی موهای جلویم را خودم خیس خیس قیچی میکنم هر مدلی که دلم بخواهد. برای همین هر دفعه که مرا ببینید شما را به یاد یک جانوری خواهم انداخت قطعا. ابروهایم را خودم تمیز می‏کنم با همین دستای سبزه‏ی رگ پیدا. موهای صورتم را هم نمی‏کنم. اصلا تا حالا بند نینداخته‏ام. نه اینکه مودار نباشم‏ها. نه. اتفاقا گوریل از من کمتر مو دارد. اما زوایدش را با قیچی میلیمتر میلیمتر کوتاه میکنم ماهی یک بار دوبار سه بار. بستگی دارد که چقدر دلم بخواهد. چقدر عشقم بکشد. لباسهایم تنگ و چسبان و قرمز و نارنجی فسفری نیستند. هر بار بخواهم مانتویی بخرم 5 دور کونم را برانداز میکنم که خیلی خودش را نشان ندهد حتی. و بیشتر وقتها با مقنعه مشکی بیرون میروم. خب؟ پس چرا همیشه در تاکسی مرا میمالید. توی کوچه تعقیبم میکنید. چرا جلوی راهم را میگیرید. هولم میدهید و به دیوارم میکوبید. چرا کس شر در گوشم میخوانید. چرا وشگون میگیرید. چرا نمی‏توانید ج*ده‏ها را درست شناسایی کنید. چرا نمی‏فهمید گریه کردن وسط یک کوچه تاریک پشت تلفن برای کسی که تا حالا برایش گریه نکرده‏اید و خیلی از شما دور است و همین دوری برای آزار شما کافی است، چقدر دردناک است. چرا مرز ندارید. چرا یک گوریل مودار را تنها نمیگذارید در این خیابانهای درد. چرا؟

حکایت فوق العاده جالب

روزگاری یک کشاورز در روستایی زندگی می کرد که باید پول زیادی را که از یک پیرمرد قرض گرفته بود، پس می داد.
کشاورز دختر زیبایی داشت که خیلی ها آرزوی ازدواج با او را داشتند.
وقتی پیرمرد طمعکار متوجه شد کشاورز نمی تواند پول او را پس بدهد، پیشهاد یک معامله کرد و گفت اگر با دختر کشاورز ازدواج کند بدهی او را می بخشد، و دخترش از شنیدن این حرف به وحشت افتاد و پیرمرد کلاه بردار برای اینکه حسن نیت خود را نشان بدهد گفت : اصلا یک کاری می کنیم، من یک سنگریزه سفید و یک سنگریزه سیاه در کیسه ای خالی می اندازم، دختر تو باید با چشمان بسته یکی از این دو را بیرون بیاورد.
اگر سنگریزه سیاه را بیرون آورد باید همسر من بشود و بدهی بخشیده می شود و اگر سنگریزه سفید را بیرون آورد لازم نیست که با من ازدواج کند و بدهی نیز بخشیده می شود، اما اگر او حاضر به انجام این کار نشود باید پدر به زندان برود.
این گفت و گو در جلوی خانه کشاورز انجام شد و زمین آنجا پر از سنگریزه بود.
در همین حین پیرمرد خم شد و دو سنگریزه برداشت. دختر که چشمان تیزبینی داشت متوجه شد او دو سنگریزه سیاه از زمین برداشت و داخل کیسه انداخت. ولی چیزی نگفت !
سپس پیرمرد از دخترک خواست که یکی از آنها را از کیسه بیرون بیاورد.
تصور کنید اگر شما آنجا بودید چه کار می کردید ؟ چه توصیه ای برای آن دختر داشتید ؟
اگر خوب موقعیت را تجزیه و تحلیل کنید می بینید که سه امکان وجود دارد :
1ـ دختر جوان باید آن پیشنهاد را رد کند.
2ـ هر دو سنگریزه را در بیاورد و نشان دهد که پیرمرد تقلب کرده است.
3ـ یکی از آن سنگریزه های سیاه را بیرون بیاورد و با پیرمرد ازدواج کند تا پدرش به زندان نیفتد.
لحظه ای به این شرایط فکر کنید. هدف این حکایت ارزیابی تفاوت بین تفکر منطقی و تفکری است که اصطلاحا جنبی نامیده می شود. معضل این دختر جوان را نمی توان با تفکر منطقی حل کرد.
به نتایج هر یک از این سه گزینه فکر کنید، اگر شما بودید چه کار می کردید ؟!
و این کاری است که آن دختر زیرک انجام داد :
دست خود را به داخل کیسه برد و یکی از آن دو سنگریزه را برداشت و به سرعت و با ناشی بازی، بدون اینکه سنگریزه دیده بشود، وانمود کرد که از دستش لغزیده و به زمین افتاده.
پیدا کردن آن سنگریزه در بین انبوه سنگریزه های دیگر غیر ممکن بود.
در همین لحظه دخترک گفت : آه چقدر من دست و پا چلفتی هستم ! اما مهم نیست. اگر سنگریزه ای را که داخل کیسه است دربیاوریم معلوم می شود سنگریزه ای که از دست من افتاد چه رنگی بوده است....
و چون سنگریزه ای که در کیسه بود سیاه بود، پس باید طبق قرار، آن سنگریزه سفید باشد.
آن پیرمرد هم نتوانست به حیله گری خود اعتراف کند و شرطی را که گذاشته بود به اجبار پذیرفت و دختر نیز تظاهر کرد که از این نتیجه حیرت کرده است.
نتیجه ای که 100 درصد به نفع آنها بود.
 
 
1ـ همیشه یک راه حل برای مشکلات پیچیده وجود دارد.
2ـ این حقیقت دارد که ما همیشه از زاویه خوب به مسایل نگاه نمی کنیم.
3ـ هفته شما می تواند سرشار از افکار و ایده های مثبت و تصمیم های عاقلانه باشد.

ریسمان ذهنى

ریسمان ذهنى
 
شیوانا به همراه تعداد زیادى از شاگردان خود صبح زود عازم معبدى در آنسوى کوهستان شدند. ساعتى که راه رفتند به تعدادى دختر و پسر جوان رسیدند که در کنار جاده مشغول استراحت بودند. دختران و پسران کنار جاده وقتى چشمشان به گروه شیوانا افتاد شروع کردند به مسخره کردن آنها و براى هر یک از اعضاى گروه اسم حیوانى را درست کردند و با صداى بلند این اسامى ناشایست را تکرار کردند. شیوانا سکوت کرد و هیچ نگفت.
وقتى شبانگاه گروه به آنسوى کوهستان رسیدند و در معبد شروع به استراحت نمودند. شیوانا در جمع شاگردان سوالى مطرح کرد و از آنها خواست تا اثر گذارترین خاطره این سفر یک روزه را براى جمع بازگو کنند. تقریبا تمام اعضاى گروه مسخره کردن صبحگاهى جوانان کنار جاده را به شکلى بازگو کردند و در پایان خاطره از این عده به صورت جوانان خام و ساده لوح یاد کردند.
شیوانا تبسمى کرد و گفت: شما همگى متفق القول خاطره این جوانان را از صبح با خود حمل کردید و در تمام مسیر با این اندیشه کلنجار رفتید که چرا در آن لحظه واکنش مناسبى از خود ارائه ندادید!؟ شما همگى از این جوانان با صفت ساده لوح و خام یاد کردید اما از این نکته کلیدى غافل بودید که همین افراد ساده لوح و بى‌ارزش تمام روز شما را هدر دادند و حتى همین الآن هم بخش اعظم فکر و خیال شما را اشغال کردند.
اگر حیوانى که وسایل ما را حمل مى‌کرد توسط افسارى که به گردنش انداخته شده بود طول مسیر را با ما همراهى کرد. آن جوانان با یک ریسمان نامریى که خود سازنده آن بودید این کار را کردند. در تمام طول مسیر بارها و بارها خاطره صبح و تک تک جملات را مرور کردید و آن صحنه‌ها را براى خود بارها در ذهن خویش تکرار کردید.
شما با ریسمان نامریى که دیده نمى‌شود ولى وجود داشت و دارد، از صبح با جملات و کلمات آن جوانان بازى خورده‌اید. و آنقدر اسیر این بازى بوده‌اید که هدف اصلى از این سفر معرفتى را از یاد برده‌اید. من به جرات مى‌توانم بگویم که آن جوانان از شما قوى‌تر بوده‌اند چرا که با یک ادا و اطوار ساده همه شما را تحت کنترل خود قرار داده‌اند و مادامى که شما خاطره صبح را در ذهن خود یدک بکشید هرگز نمى‌توانید ادعاى آزادى و استقلال فکرى داشته باشید و در نتیجه خود را شایسته نور معرفت بدانید.


یاد بگیرید که در زندگى همه اتفاقات چه خوب و چه بد را در زمان خود به حال خود رها کنید و در هر لحظه فقط به خاطرات همان لحظه بیندیشید. اگر غیر از این عمل کنید، به مرور زمان حجم خاطراتى که با خود یدک می‌کشید آنقدر زیاد می‌شود که دیگر حتى فرصت یک لحظه تماشاى دنیا را نیز از دست خواهید داد

اینگونه نگاه کنید

اینگونه نگاه کنید ...


مرد را به عقلش نه به ثروتش

زن را به وفایش نه به جمالش

دوست را به محبتش نه به کلامش

عاشق را به صبرش نه به ادعایش

مال را به برکتش نه به مقدارش

خانه را به آرامشش نه به اندازه اش

اتومبیل را به کارائیش نه به مدلش

غذا را به کیفیتش نه به کمیتش

درس را به استادش نه به سختیش

دانشمند را به علمش نه به مدرکش

مدیر را به عملکردش نه به جایگاهش

نویسنده را به باورهایش نه به تعداد کتابهایش

شخص را به انسانیتش نه به ظاهرش

دل را به پاکیش نه به صاحبش

جسم را به سلامتش نه به لاغریش

سخنان را به عمق معنایش نه به گوینده اش


در انتشار آنچه خوبیست و اثری از عشق در آن هست آخرین نفر نباشید!

قران

 

 معجزات عددی در قرآن کریم - www.RadsMs.com 

دکتر طریق السوادان آیاتی را در قرآن مجید پیدا کرده‌ است که قید می‌کند موضوعی برابر با موضوعی دیگر است، مثلاً مرد برابر است با زن.
گرچه این مسئله از نظر صرف‌و‌نحو دستوری بی‌اشکال است اما واقعیت اعجاب‌آور این است که تعداد دفعاتی که کلمه مرد در قرآن دیده می‌شود 24 مرتبه و تعداد دفعاتی که کلمه زن در قرآن دیده می‌شود هم 24 مرتبه است، درنتیجه، نه تنها این عبارت از نظر دستوری صحیح است، بلکه از نظر ریاضیات نیز کاملاً بی‌اشکال است، یعنی 24=24.
با مطالعه بیشتر آیات مختلف، او کشف نموده‌است که این مسئله درمورد همه چیزهایی که در قرآن ذکر شده این با آن برابر است، صدق می‌کند. به کلماتی که دفعات به‌کار بستن آن در قرآن ذکر شده، نگاه کنید:
 
دنیا 115 / آخرت 115
ملائک 88 / شیطان 88
زندگی 145 / مرگ 145
سود 50 / زیان 50
ملت (مردم) 50 / پیامبران 50
ابلیس 11 / پناه جستن از  شر ابلیس 11
مصیبت 75 / شکر 75
صدقه ٧٣ / رضایت ٧٣
فریب خوردگان (گمراه شدگان) 17 / مردگان (مردم مرده) ١٧
مسلمین ۴١ / جهاد ۴١
طلا 8 / زندگی راحت ٨
جادو ۶٠ / فتنه ۶٠
زکات ٣٢ / برکت ٣٢
ذهن ۴٩ / نور ۴٩
زبان ٢۵ / موعظه (گفتار، اندرز) ٢۵
آرزو ٨ / ترس ٨
آشکارا سخن گفتن (سخنرانی) ١٨ /  تبلیغ کردن ١٨
سختی ١١۴ / صبر١١۴
محمد (صلوات الله علیه) ۴ / شریعت (آموزه های حضرت محمد (ص) ۴
مرد ٢۴ / زن ٢۴
همچنین جالب است که نگاهی به دفعات تکرار کلمات زیر در قرآن داشته باشیم:
نماز 5،   ماه ١٢، روز ٣۶۵
دریا  ٣٢، زمین (خشکی) ١٣
دریا +  خشکی = 45=13+32
دریا = %1111111/71= 100 × 45/3
خشکی = % 88888889/28 = 100 × 45/13
دریا + خشکی = % 00/100
دانش بشری اخیراً اثبات نموده که آب 111/71% و خشکی 889/28 %  از کره زمین را فراگرفته است.
آیا همه اینها اتفاقی است؟
سوال اینجاست که چه کسی به حضرت محمد (صلوات الله علیه) اینها را آموخته است؟ قرآن هم دقیقاً همین را بیان می‌کند.
این متن را برای همه دوستان و مسلمانانی که می‌شناسید بفرستید.

ولنتاین

 آقا فرقی نمی کنه  ولنتاین یا سپنداز مذگان به هم تبریک بگین وکادو بدین  تو مملکتی که همش غم و غصه است و به هر مناسبت یا بی مناسبتی داریم گریه می کنیم  چه بهتر که دو روز بخندیم و شاد باشیم